علامه احمد مفتی‌زاده

گاندی ایران 2430 روز را در انفرادی اوین گذارند و خم به ابرو نیاورد. گاندی ایران اولین کسی است که از یک تریبون رسمی خامنه ای را دیکتاتور نامید .. او در 18 سالگی به مقام اجتهاد رسید. در 25 سالگی استاد دانشگاه تهران بود. در سال 42 به خاطر مبارزه با حکومت پهلوی در اوین به زندان رفت.

از اعضای موسس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود که پس از نوشتن آن در حسینیه ارشاد اعلام کرد : قلم و دستتان بشکند برای آن قانون تصویب کردنتان … خامنه‌ای را روضه خوانی بازاری خواند که می‌خواهد دیکتاتور شود. با دیکتاتور خواندن خامنه‌ای یکبارِ دیگر به زندان افتاد و بدون محاکمه 2430 روز ( 6 سال و 8 ماه ) در انفرادی اوین بود، و در زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها در اوین هر بار که از او میخواستند که اعتراف کند و بگوید غلط کردم، می‌گفت: زبانم به ( غلط کردید ) عادت دارد ، نه ( غلط کردم ).

پس از 10 سال حبس در زندان، در روزهای آخر زندگی، در حالیکه از او تنها پوست و استخوانی مانده بود، او را به بیمارستان آسیا منتقل کردند. در بیمارستان عوامل شکنجه و زندانش را بخشید و دعا کرد: خدایا به خاطر من بنده‌ای را عذاب مده، به خدا قسم، حاضرم همه عمر در دنیا رنج بکشم و زیر شکنجه باشم اما تمام بندگان خدا هدایت و سعادتمند گردند… می‌گفت: بت پرست مخلص بهتر است از ریاکاری ( منافقی ) که در مسجدالحرام سجده میکند… می‌گفت: آقایان با این رویکردتان مدتی به اسلام ضربه میزنید اما بعد تشیع را چنان میکنید که تا قیامت قد علم نخواهد کرد…

ماهنامه ایران فردا به خاطر چاپ یک مقاله از او ( درباره انتظار از دین ) توقیف شد و مهندس سحابی 9 ماه به خاطر آن زندان رفت.

بزرگترها او را می شناسند … علامه احمد مفتی زاده … یار طالقانی و مخالف سر سخت خامنه‌ای … روحش شاد.

تصویر علامه احمد مفتی زاده قبل از دستگیری :

moftizade1

تصویر علامه مفتی زاده پس از 7 سال  انفرادی  در اوین :

moftizade2

26 پاسخ

  1. روحش شاد و راهش پررهرو

  2. سلام ، مردم کردستان به مبارزی همچون مرحوم مفتی زاده به خود میبالند.

  3. روحش شاد

  4. جناب آقای مفتی زاده از خانواده ای صوفی مسلک بزرگ شد و در اواخر عمر نیز توبه کرد اگر چه قبل از توبه نیز سلفی نبود بلکه اخوانی بود حالا وقتی که تعداد زیادی از علمای سلفی ایشان را تکفیر کرده اند نظر وبلاگ کاملا اسلامی!!! صدای اسلام در مورد ایشان و این عملکرد سلفیان چیست؟

    پاسخ: سلام جواد خان.. ببين براي من مهم نيست كه علماي سلفي تكفيرش كردند يا نه. چيزي كه مهمه عملكرد خود شخصه
    درضمن خودت بهتره ميدوني كه مفتي‌زاده صوفي نبود هر چند كه يه تفكرات خاصي داشت ولي همه ميدونيم در آخر كه توبه كرد

    • سلام
      من منظورتونو نمفهم از اینکه می گید توبه کرد
      حتما اون تکه فیلم برید شده توسط ملا محمد علوی و می گید خوب اونم باید بگم اگه شما یه ذره عقل داشتی می رفتی کل نوار نگا می کردی می دونستی که کاک احمد تا آخرین لحظه زندگیش از همه چیزش گذشت الا افکارش و هم اکنونم در همه جای ایران بخصوص کردستان هزاران پیرو داره حالا اگه اون چیزی که گفتم داشتید به این فکر می کرید که چطوره که آقای مفتی زاده خودش از افکارش توبه کرده ولی هنوز هزاران مکتب قرآن وجود داره

  5. دیدن چهره های شکسته شده این عزیزان تکرر تلخ تاریخ و شکنجه شدن امثال گلسرخی ها را تداعی میکند . هدف از انقلاب چه بود خدایا چه شد.

  6. من هم تا جایی که مطالب مفتی زاده را خوانده ام متوجه شده ام که صوفی بوده و سلفی نبوده. به هر حال فکر میکنم که اگر چه شخص مفتی زاده را باید بهش نوجه کرد ولی مهم است بدانیم که علمای سلفی و وهابی او را تکفیر کرده بودند. چرا سایت صدای اسلا م میخواهد این نکته را لاپوشانی کند؟

    پاسخ: ميشه لطف كنيد بگيد از كجاي مطالب ايشون پي برديد كه صوفي هستند؟؟؟؟

    • زما بر صوفی و ملا سلامی که پیغام خداداند ما را
      ولی در تفسیرشان به حیرت افتا خدا و جبریل و مصطفی را

      مهم نیست انسانها چه برچسبی دارند چون خداوند انسانها را بر حسب اعمالشان مینگرد نه القابشان

  7. یکی میگفت این بنده خدا تو کار قاچاق مواد مخدر هم دست داشته. راسته یا دروغ؟

    پاسخ: اشتباه گرفتي اون قاچاقچي‌ها خامنه‌ايه + حوزه علميه قم!!

  8. البته من این مطلب را از او قبول نکردم. ولی از طرفی هم، این عکسها چیزی رو ثابت نمیکنه. چون تنها تفاوت عکس اول با دوم اینه که توی دومی، مفتی زاده پیر شده و مریض احواله. همه ی آدمها وقتی پیر میشن این قیافه ای میشن. نه؟


    پاسخ: تصميمتو بگير كه با چه اسمي نظر بدي با چند اسم اينجا نميشه نظر داد، در صورت تكرار كامنت‌هات تاييد نميشه!

  9. آقا یا خانم زیبادوست! مهم نیست که مرحوم مفتی زاده قاچاقچی بوده یا نبوده. مهم اینه که در راهی که درست میدونسته مبارزه کرده. به من و شما مربوط نیست که کی از کجا درآمد کسب کرده. موضوع انحرافی نباید مطرح کرد. ضمنا اینکه پیر شده و شکسته شده هم مهم نیست چون هرکس که پیر میشه شکسته میشه. مهم شخصیت آدمه. گفتی که این عکسها چیزی رو ثابت نمیکنه. چون تنها تفاوت عکس اول با دوم اینه که توی دومی، مفتی زاده پیر شده و مریض احواله. همه ی آدمها وقتی پیر میشن این قیافه ای میشن. خب ما مگه غیر اینو میگیم. مضوع اصل قضیه است نه حرف های فرعی مثل اینکه میگی تو کار قاچاق مواد مخدر بوده یا هر چیز دیگه. اصل مطلب را بفهم.

  10. دوستان عزیز برای آشنای بیشتر با افکار و زندگی مرحوم

    علامه مفتی زاده می توانید به سایت رسمی مکتب قرآن

    مراجع کنید .www .maktabquran,com
    http://www.maktabquran.org

  11. به نظر من کسی مثل مرحوم مفتی زاده دیگر در تاریخ
    تکرار نمی شود این مرد بزرگ مصداق این شعر زیبای احمد شاملوست:
    تو چه می دانی غریو یک عظمت وقتی که در شکنجه یک شکست
    نمی نالد چه کوهیست
    تو نمی دانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینان و قتی که در
    چشمان حاکم یک هراس خیره می شود چه دریایست.
    بگزار بگویند که مفتی زاده چه و چه ….
    ولی پادشاه بی همه چیز !!! گفت : که مفتی زاده جلوی
    چشمم زیر سقف خانه ام مرا هم تهدید کرد!!!
    تو چه می دانی می دانی و قتی انسان مرگ را شکست داده چه زندگیست.

    مفتی زاده برای این مردم و ملت غریب بوده و است.!!

  12. با سلام خدمت همه دوستان
    کاک احمد نمونه عینی مبارزه دینی بر علیه طاغوت بود
    او صوفی نبود قلبش از هر صوفی پاکتر بود کاک احمد مجدد دین بود
    ادعا نیست تمام تفاسیر قران را در مورد ایه ای بخوانید
    بعد تفسیر همان ایه را از کاک احمد ببینید انوقت خواهید دانست
    چه عظمتی علمی داشت
    تک و تنها یک حرکت را بنیاد نهاد که صداقانه مطابق ادعای خود در سراسر کردستان مشغول ترویج دین از زبان ایشانند اینک ایا مهم است که یک سلفی که چند کتاب فتوکپی از علمای سعودی خوانده در باره کاک احمد نظری ابراز کند ؟؟

  13. درود وسلام وخدا بر آزاد مرد کردستان . یادش گرامی وراهش پر رهرو باد

  14. بنده خداهم مفتی زاییده شدهم مفتی مرده حیف ازشمانیست که اینقدر خرجش میکنین

  15. ياخرکیرم به قوز وخوشک و دایکی یه وخوشک حیزه خوهه رخه ریکی گه وادی و خه یانه ت به خه لک بوو.

    • اگه مه عنای دایک و خوشک بزانی نیوی ناهینی دیاره یا جاشی یا گواد ده نا وا قسه ناکی ده ت هه وی چی ثابت که ی………..
      اصلا ده زانی مه عنای شهید چیه بی شعور …چیتان شهید بووه ..من باوه گه وره و مام و ئاموزام و پورزاو خالوزام بو ئه و کوردستانه شهید بون اما هیچیان به گه ردی پی مفتی زاده ناگه ن………بش فامینه قسه بکه چونکه له وه نا چی له تایفه یکی ماقول دا گه وره بوبی……..

    • ماشاءالله از اين منطق! ماشاءالله از اين استدلال و نبوغ!!
      باوركن تابحال كسي را نديدم كه مخالف احمد مفتي زاده باشه و حرفي براي گفتن داشته باشه.

  16. سلاو لة بةريز كاك احمدى مفتى زادة هيواى بهشتى بةرين بؤ دةخوازم

  17. باسلام!
    کاکه احمد (مرد پولادین زندانهای ایران) کسی بود که از همه چیزش به خاطر عقیده اش که حق بود گذشت. برای ما کردها باید تاسف خورد که هیچ وقت ارزش قهرمان خود را در هیچ دوره ای ندانسته ایم. قهرمانانی چون: کاکه احمد مفتی زاده، قاضی محمد، قاسملو، شهید فاروق فرساد، ماموستا ربیعی و…. با آرزوی احترام گذاشتن به قهرمانان و فداکاران مردم مظلوم.

  18. به نام خداوند سبحان احمد مفتی¬زاده، فرزند مرحوم ملّا محمود و نوه¬ی مرحوم علّامه ملّا عبدالله دشه¬یی بود که، از دانشمندان مشهور و برجسته¬ی کردستان به شمار می¬رفت. فرزندان ذکور علّامه دشه¬یی که هر یک از دانشمندان بنام و خادمان دین و ملّت بشمار می¬آمدند، عبارت بودند از: ملّا محمود پدر کاکه احمد ( مفتی کردستان )، ملّا محمّد ( فرزانه و عارف شهیر، مقیم استانبول ) ، ملّا رشید ( دانشمند و عالم توانا، مقیم بیروت )، دکتر محمّد صدّیق ( استاد دانشگاه )، ملّا عبدالرحمن و ملّا خالد (رحمه الله علیهم ). کاکه احمد در سال 1314 در سنندج متولّد شد. او دروس مقدّماتی ادبیات عرب را در سن 7 سالگی نزد مرحوم پدرش و ماموستایان دیگری، چون: مرحوم احمد حواری نسب و ملّا محمّد افشاری سالار شروع کرد. ماموستا افشاری سالار می¬فرماید: « احمد واقعاً نابغه بود. او در سن هفت سالگی علم صرف را نزد من خواند و در زمان اندکی ( حدود دو سال ) علوم آلی زبان و ادبیات عرب و نیز عبدالله یزدی در منطق را تلمّذ نمود». کاکه احمد، در سن 12 سالگی تصمیم می¬گیرد برای ادامه¬ی تحصیل به کردستان عراق برود، لذا؛ به مریوان می¬رود تا از آنجا راهی عراق شود، اما پدرش وی را باز می¬گرداند. سرانجام دو سال بعد یعنی در سن چهارده سالگی عازم عراق می¬شود و مدت 2 سال در آنجا بسر می¬برد و نزد استادانی از جمله مرحوم ماموستا عبدالکریم مدرّس که از طلبه¬های مرحوم ملّا عبدالله دشه¬یی بود، به تحصیل علوم دینی می¬پردازد. مرحوم ملّا عبدالله امینیِ سردشتی که از دوستان و همدرسان وی بود، چنین نقل می¬کند: « رفتار و اخلاق کاکه احمد با سایر طلبه¬ها تفاوت اساسی داشت، او بسیار متین و مؤدّب و با وقار بود بر خلاف معمول حجره¬ها، کارهای شخصی خود را خودش انجام می¬داد و مانند دیگران انجام آن را به طلبه¬های کم سن و زیر دست تحمیل نمی¬کرد. از نظر هوش و ذکاوت نیز کم¬نظیر بود. یک روز جناب ماموستا عبدالکریم مدرّس فرمود: « درست است که احمد نزد من « جمع الجوامع » را می خواند اما او به قدری با ذکاوت است که نیازی به شرح و توضیح من ندارد ». کاکه احمد نشریّه¬ای ( هفته¬نامه ) فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، به صورت دست¬نویس تهیه می¬کند و به کمک طلبه¬ها آن را به چند حجره از مناطق مختلف کردستان می¬فرستد تا مورد استفاده¬ی طلّاب قرار گیرد. چون در کردستانِ عراق، اساتیدش نمی¬توانستند نیازها و پاسخ¬های علمی وی را تأمین نمایند، مقدّمات رفتن به مصر، برای ادامه¬ی تحصیل علوم و معارف دینی در دانشگاه الازهر را فراهم می¬نماید. ولی در آن ایّام، پدرش نامه¬ای به او می¬نویسد و مصرّانه از وی درخواست می¬کند که به ایران بازگردد. بالاخره پاسخ به مهر پدری او را از رفتن به مصر منصرف و به سنندج باز می¬گرداند و در مدرسه¬ی علوم دینی دارالاحسان به تدریس علوم و معارف دینی می¬پردازد. و هر هفته در مسجد جامع سنندج نیز برای مردم سخنرانی می¬کند و به گفته¬ی خودش، چون: تجربه¬ی لازم و کافی برای راهنمایی مردم نداشت و نمی¬توانست راه روشنی به مردم نشان دهد که از آن پیروی نمایند، فعالیّت¬هایش در مبارزه با خرافات و کوبیدن ستمگران و دفاع از محرومان و ستمدیدگان، در قالب سخنرانی¬های مهیّج دینی خلاصه می¬شد. ولی ساواک فعالیّت¬هایش را تحمّل نمی¬کرد و او را تحت فشار قرار می¬داد و سرانجام از تبلیغ و دعوت وی ممانعت بعمل آورد. کاکه احمد در سن 24 سالگی تصمیم می¬گیرد به تهران برود تا از 3 کانال به فعالیّت و مبارزه¬اش ادامه دهد، یعنی: از طریق رادیو با عموم مردم و در دانشگاه با قشر تحصیل کرده تماس برقرار کند و به وسیله¬ی روزنامه، به زبان و ادبیات کُردی خدمت نماید. بعد از تلاش زیاد و نیل به مقاصدش سرانجام توانست در بخش کُردی رادیو تهران، به فعالیّت بپردازد و به جای پدرش (جناب ملّا محمود مفتی) در دانشگاه، تدریس فقه اهل سنّت را بر عهده گیرد و همچنین با جمعی از ادیبان کُرد، امتیاز روزنامه¬ی کردیِ «کردستان» را به دست آوردند. اما بعد از دو سال کار و تلاش، ساواک مانع فعالیّت کاکه احمد شد و او را از رادیو اخراج کرد و اجازه نداد در دانشگاه تدریس کند و روزنامه را نیز توقیف کرد. کاکه احمد برای امرار معاش در یکی از دفترخانه¬های اسناد رسمی تهران به کار مشغول می¬شود. او در آن زمان با حزب دمکرات نیز رابطه داشت. لازم به ذکر است که در آغاز، اعضای اصلی حزب دمکرات افرادی دیندار بودند و اهداف و برنامه¬های آنها کاملاً صبغه¬ی دینی داشت ولی بعدها توده¬ای¬های کمونیست در آن نفوذ کردند و مسیر و آرمان حزب را تغییر دادند. کاکه احمد همراه 120 نفر از اعضای حزب دستگیر و روانه¬ی زندان قزل¬قلعه می¬شود. شهامت و شجاعتش در زندان بسیار محرز و مؤثر بود و محبّت و احترامش به خاطر سیلی¬ای که به بازجوی جلّاد و گستاخ و بد دهن ساواک (سرهنگ زیبایی) می¬زند هنوز هم در خاطر و یاد همسلولی¬هایش باقی مانده و از وی به نیکی یاد می¬کنند. ناگفته نماند کاکه احمد در آنجا با مرحوم دکتر باهنر آشنا و صمیمی می¬شود؛ و در همان زندان بود که در خواب به خدمت پیامبر6مشرف می¬شود و از عنایت و رحمت و هدایت خاصّه¬ی الهی بهره¬مند می¬گردد. او خودش می¬فرماید: « از برکت آن خواب مبارک، روحیّه و اخلاق و اندیشه¬ام به تمامی تغییر کرد و از آن به بعد فهمیدم که اساسی¬ترین کار برای هدایت و نجات مردم، ایجاد یک حرکت دینی با پیمودن راه انبیاء (علیهم السّلام) است، که در مرحله¬ی نخست آن باید افراد مؤمن و متعهّد تربیّت کرد ». بعد از هفت ماه وقتی از زندان مرخص شد در سال 1343 به زادگاهش باز می¬گردد و مهمترین برنامه¬¬اش این بوده که در جهت ایجاد یک حرکت دینی تلاش کند. به همین منظور در مسجد سیّدمصطفی به تبلیغ دینی می¬پردازد. باز ساواک مانع فعالیّت او می¬شود و وقتی اطّلاع پیدا می¬کند که رژیم برای جلوگیری از رُشد و تأثیر روزافزون فعالیّتش تصمیم گرفته است عدّه¬ای از افراد فعّال را زندانی و حتّی اعدام نماید، ناچار برنامه¬اش را متوقّف می¬کند. از آن به بعد فشار ساواک علیه کاکه احمد بقدری زیاد می¬شود که مردم جرأت نمی¬کردند حتّی در کوچه و بازار آشکارا و به گرمی با وی احوال¬پرسی کنند. در چنان جوّ خفقان و شرایط دشواری، آن بزرگوار وظیفه¬اش را به کندی و بسیار سخت انجام می¬داد. اگرچه با گذشت زمان تحوّلاتی در فضای سیاسی مملکت ایجاد می¬شود، اما فشار بر کاکه احمد از سوی رژیم همچنان باقی بود و لذا؛ به سختی می¬توانست در منزلش جلساتی دایر کند. او در سال 1356 در مریوان سپس در سنندج علی رغم فشار و مخالفت¬های شدید آخوندها و دکّانداران دینی که به تشویق رژیم علیه کاکه احمد تبلیغ می¬کردند به تأسیس مدرسه¬ی قرآن اقدام می¬نماید. اما با شروع قیام مردم ایران برنامه¬ی اصلی خودش را که عبارت بود از: تربیت مسلمانان صادق و متعهّد و خدمتگزار موقّتاً تعطیل می¬کند. و با تمام صداقت و شهامت و دلسوزی به یاری قیام ملّت ایران می¬شتابد و تظاهرات عظیمی برپا می¬کند. او با خط و امضای خودش اطّلاعیّه¬هایی علیه نظام پهلوی پخش می¬کرد. همچنین در مسجد امین جلسات سخنرانی ترتیب می¬داد و گاهی به شهرهای دیگر چون: مریوان، سقز، بوکان، بانه و … و نیز برخی روستاها سفر می¬کرد و با سخنرانی¬های مهیّج و آتشین از قیام ملّت ایران پشتیبانی می¬نمود. کاکه احمد همیشه در اطّلاعیّه¬هایش به صراحت می¬نوشت که حکومت در اسلام تنها بر پایه¬ی شورا استوار است و نظام فردی و سلطنتی مغایر با موازین دین اسلام می¬باشد. در حکومت اسلامی آینده، همه¬ی ملّت¬های کُرد، ترک، فارس و … باید خودشان اداره¬ی منطقه¬ی خود را بعهده داشته باشند و کُرد و ترک و فارس و عرب و … باید از حقوق مساوی اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشند. او برنامه و اهداف خود را در 3 شعار اساسی: « رفع ستم ملّی، رفع ستم طبقاتی و رفع ستم مذهبی » خلاصه کرده¬ بود. وقتی امام خمینی به ایران برگشت، کاکه احمد به تهران رفت و با وی ملاقات کرد و از حکومت شورا و حقوق متساوی ملّت¬ها و احیای شورای اولی¬الامر سخن گفت. سپس به جمع تحصّن¬گزیدگان وزارت خارجه پیوست. پس از چند روز به سنندج بازگشت و بعد از پیروزی قیام ملّت ایران به سایر رهبران کُرد در شهرهای کردستان پیشنهاد کرد به اتّفاق به تهران بروند تا درباره¬ی حقوق ملّت کُرد و اهل سنّت با رهبر انقلاب گفتگو کنند. اما ملّا شیخ عزالدّین حسینی و سران احزاب مارکسیست با وی همکاری نکردند و ناچار وی با جمعی از ماموستایان به تهران و سپس به قم رفتند و از آیت الله خمینی مجدداً قول مساعد گرفتند که خود مختاری ملّت¬ها، خصوصاً ملّت کرد تامین گردد و قانون اساسی توسّط دانشمندان سنّی و شیعی در راستای رفع ستم ملّی و مذهبی و طبقاتی تدوین شود. همچنین از آقای خمینی قول قطعی گرفتند که از تمام دانشمندان برجسته¬ی اسلامی سایر ممالک، برای ایجاد یک شورای بین¬المللی اسلامی، ( شورای اولی¬الامر ) در ایران دعوت به عمل آید. هنوز بیش از 15 روز از پیروزی قیام ملّت ایران نگذشته بود که کاکه احمد متوجّه می¬شود سران انقلاب ایران بجز افرادی چون: مرحوم آیت¬الله طالقانی و آیت¬الله منتظری و مرحوم مهندس بازرگان و استاد رضا اصفهانی و استاد علی گلزاده¬ی غفوری و …، شیفته¬ی قدرت هستند. و به خوبی پی می¬بَرَد که سران حزب جمهوری اسلامی جز تمامیّت¬خواهی و استبداد مذهبی، هدف دیگری ندارند و به عیان می¬دید که مسیر انقلاب اسلامی توسّط آخوندهای مستکبر و دنیا پرست حزب جمهوری اسلامی به انحراف کشیده می¬شود و درصدد نابودی اهل سنّت می¬باشند و سیاست زبونانه¬ی: «سنّی¬زدایی و شیعی¬گرایی» را سرلوحه¬ی اهداف شوم خود قرار داده¬اند. لذا؛ از ثمر بخشی انقلاب ایران مأیوس می¬شود و به همین سبب با صدور اعلامیّه¬هایی به اعتراض و روشنگری می¬پردازد. وقتی خلف وعده¬ها برای کاکه احمد محرز گردید، در مهر ماه سال 1358 همراه مرحوم مولوی عبدالعزیز و افرادی دیگر به منزل آقای خمینی در قم می¬رود و به صراحت خطاب به او می گوید: « گمان می¬کردم با آخوندهای مرتجع، پیوندی نداری، مردم برای ایجاد حکومت اسلامی قیام کردند نه برای تجدید نظام صفوی، چگونه تا این حدّ کوتاه آمده¬ای؟! ». آقای خمینی در پاسخ می¬گوید: « مراجع تقلیدی امثال: آیت الله شریعتمداری و …، مانع هستند و نمی¬گذارند به وعده¬ها عمل شود». کاکه احمد با قهر و گلایه منزل وی را ترک می¬کند و به منزل آیت الله شریعتمداری می¬رود و ضمن دیدار با وی می¬پرسد: « آیا شما مانع هستید و سنگ اندازی می¬کنید؟» آیت الله شریعتمداری در پاسخ می¬گوید: « خیر! به هیچ وجه این ادّعا صحّت ندارد». سرانجام کاکه احمد از قم به تهران برمی¬گردد و در حسینیّه¬ی ارشاد به مدّت 2 ساعت به سخنرانی می¬پردازد و از مظلومیّت و محرومیّت ملّت کُرد و اهداف اسلامی و توحیدی قیام مردم ایران سخن می¬گوید. همچنین از خیانت¬ها و توطئه¬های سران حزب جمهوری علیه ملّت کُرد و اهل سنّت پرده برمی¬دارد و از برخی اصول متعارض قانون اساسی با قرآن و سنّت نیز به شدّت انتقاد می¬کند. و در خاتمه به صراحت اعلام می¬نماید: که از سیاست کناره¬گیری می¬کند و به ادامه¬ی برنامه¬ی اصلی خود ( تربیّت مسلمانان صالح و متعهّد ) می¬پردازد. و وقتی به کردستان بازگشت اطّلاعیّه¬ای صادر کرد و در آن خلاصه¬ای از علل و عوامل اصلی درد و گرفتاری مسلمین و استراتژی و راه هدایت و نجات مردم و فعالیّت¬های خودش را تا کناره¬گیری از سیاست ذکر کرد و در پایان به صراحت نوشت که کار سیاسی نمی¬کند و فعالیّتش را در پرورش و آموزش اسلامی – همان مسیر و برنامه¬ای که موقّتاً تعطیل کرده بود – خلاصه می¬کند. این بود شمّه¬ای از همراهی کاکه احمد با قیام ملّت ایران نه همکاری او با رژیم، آن چنان که متأسفانه دشمنانش به دروغ شایع کردند. اگرچه او برنامه¬ی اصلی پیروان مکتب قرآن را اعلام نموده بود که در کار سیاسی دخالت نمی¬کنند، اما وی به عنوان یک رهبر دینی، وظیفه¬ی خود می¬دانست که در راستای انجام تکلیف امر به معروف و نهی از منکر و برملا و خنثی نمودن توطئه¬های رژیم علیه ملّت کُرد و نیز دفاع از حقوق اهل سنّت و … قدم¬هایی بردارد. از جمله اطّلاعیّه¬های شدیدالّحنی علیه عمّال رژیم که در کردستان جنایت¬ها می¬کردند صادر می¬کند و چون اطّلاع پیدا نمود از طرف سران رژیم توطئه¬ای طرّاحی شده بود که گروه¬ها و احزاب مارکسیست را در سراسر ایران به کردستان سوق دهند و در آنجا به سرکوبی آنها بپردازند. ضمن صدور چند اطّلاعیّه نسبت به توطئه¬ی مذکور هشدار داد و در مسجد جامع سنندج در این مورد به روشنگری پرداخت و اعلام نمود برای آنکه سهمی در جنگ برادرکشی نداشته باشند از سنندج بیرون می¬روند. سرانجام با جمعی از دوستانش سنندج را به قصد کرماشان ترک کردند ولی رژیم حاکم برای اجرای نقشه¬های شومش با کمال وقاحت و بی¬شرمی تشکیل « سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد » را به نام کاکه احمد اعلام کرد. کاکه احمد نیز در نوار کاست و اطّلاعیّه¬هایی اعلام کرد که آن سازمان هیچ ربطی به وی ندارد و رژیم، به دروغ تأسیس آن را به او نسبت می¬دهد تا مسلمانان کُرد بی¬خبر در شهرهای مختلف را برای جذب در آن تشکّل نظامی فریب دهد و جنگ برادرکشی درکردستان به راه اندازد. عمّال رژیم از جمله امام جمعه¬ی کرماشان با زبونی تمام کاکه احمد را تهدید می¬کند و او نیز شجاعانه به وی پاسخ می¬دهد. از آن به بعد منزل کاکه احمد تحت محاصره¬ی نظامی قرار داده می¬شود. در اسفند 1359 کاکه احمد برای دفاع از حقوق اهل سنّت از علمای اهل سنّت ایران دعوت به عمل آورد و شورایی به نام شورای مرکزی سنّت ( شمس ) تشکیل داد، اما رژیم بلافاصله آن را به کنفرانس طائف نسبت داد. وقتی کاکه احمد از محمّد منتظری، فرزند آیت الله منتظری می¬پرسد: « شما می¬دانید که ما وابسته به آمریکا و غیر آمریکا نیستیم، پس چرا به ما تهمت می¬زنید؟!». او در پاسخ می¬گوید: « همچنانکه می¬دانید در فقه ما، تهمت زدن به مخالف و دشمن برای شکست دادنش جایز است ». در اولین سالگرد تأسیس شورای مرکزی سنّت، کاکه احمد پرده از ستم¬های رژیم علیه اهل سنّت برداشت و در پاسخ تمام تهمت¬ها و دروغ¬ها و توطئه¬های آنان فرمود: « برای اثبات این واقعیّت که سران حزب جمهوری انقلاب ایران را به انحراف کشانیده و مانع اصلی و دشمن وحدت اسلامی هستند و قانون اساسی ایران نه تنها با موازین قرآن و سنّت، بلکه حتّی با فقه جعفری هم سازگار نیست . حاضرم در هرجای ایران به طور علنی یا غیر علنی با سران رژیم مناظره کنم.» او مجموع سخنانش را که در شش نوار کاست ضبط شده بود به همراه خلاصه¬ی آن سخنرانی¬ها در یک اطّلاعیّه¬ی چهار صفحه¬ای برای آقای خمینی فرستاد. در شهریور 1361 کاکه احمد به همراه دویست و پنجاه نفر از شاگردانش بازداشت و روانه¬ی زندان شدند. پیروانش سه سال و شش ماه در زندان به سر بردند و خود کاکه احمد به جرم تلاش برای ایجاد شورای اولی¬الامر جهت احیای دین و امّت واحد اسلامی و دفاع از حقوق اهل سنّت و ملّت کُرد و تلاش برای رفع ستم ملّی و مذهبی و اقتصادی، 10 سال در زندان تحت سخت¬ترین شکنجه¬های جسمی و روحی قرار داده شد. وقتی بنده¬ی الله تعالی در ایمان و تقوی به درجاتی عالی از کمال و خلوص رسید حاضر خواهد شد جانش را فدا کند اما نمی¬پذیرد ذرهّ¬ای تسلیم آمال مستکبران دنیا پرست شود و به خلاف رضای خدا قدم کوچکی هم بردارد. کاکه احمد، آن اسوه¬ی ایمان و صبر و مقاومت، 8 سال از ده سال دوران زندان را در انفرادی به سر برد وقتی سران استکبار بعد از سال¬ها شکنجه¬ی او بحمد الله ذرّه¬ای ضعف و رفتاری خلاف عزّت نفس و شهامت ایمانی در آن بزرگوار ندیدند به وی پیشنهاد کردند نامه¬ای بنویسد و آزاد شدنش از زندان را از آن¬ها تقاضا کند، او در پاسخ فرمود: « به خدای متعال قسم اگر از من بخواهید فقط کلمه¬ی طیّبه¬ی ( لا اله الا الله ) را روی کاغذ بنویسم تا این حدّ هم جوابتان نخواهم داد » این موضعگیری با شکوه، اوج عظمت ایمان آن رادمرد را به ما می¬شناساند و به ما می¬آموزد موضع یک رهبر واقعی دینی در برابر ستمگران باید چگونه باشد؟ و همچنین برای همیشه آموختیم که به حقیقت آن بزرگوار رهبر واقعی اهل سنّت بود و نماینده¬ی اهل سنّت تنها کسانی هستند که از طاغوت ستیزی و شرافت و شهامت و مردانگی آن رادمرد برخوردار باشند نه آخوندهای خوار و زبون و دین به دنیا فروشان خائن و مزدور. براستی همه¬ی مسلمانان و تمام انسان¬های آزادیخواه و مردم دوست و خصوصاً اهل سنّت ایران به عظمت و بزرگواری کاکه احمد افتخار می¬کنند وقتی می¬شنوند: شاهدان عینی به کرّات نقل کرده¬اند که جلادان بیرحم به دستور مستکبران دنیا پرست خدا ناپرست و زبون بارها تا سر حدّ مرگ آن عارف و عاشق دلسوخته ی رسول الله6 را شکنجه می¬کردند و هر بار او را بیهوش، با فرغون باز می¬گرداندند و جسم بیحال و بی¬رمقش را بر زمین می¬انداختند. و خود آن بزرگوار نیز فرموده است: « تا توانستند مرا تحت سخت¬ترین شکنجه¬های جسمی و روحی قرار دادند اما به لطف و یاری خدای مهربان حسرت شنیدن یک آه را هم بر دلشان باقی گذاشتم ». و برای عظمت روحی و مقام والای معنوی آن ولی خدا همین بس که فرمود: « به خدا قسم نسبت به آن¬هایی که با من دشمنی کرده¬اند و نیز نسبت به کسانی که بدون هیچ گناه و جرمی مرا 10 سال در زندان شکنجه و آزار دادند جز آرزوی هدایت و خیر¬خواهی چیزی در دلم نیست ». البتّه در حقیقت مستکبران و قدرت پرستان دنیا دوست خود را زندانی و تحقیر کردند و برای همیشه در تاریخ ثبت نمودند که جرأت رویارویی با یک رهبر اهل سنّت را نداشتند. آنها به جای پاسخ منطقی و عادلانه به درخواست منطقی و معقول و شجاعانه و دلسوزانه¬ی کاکه احمد مبنی بر برگزاری مناظره¬ای علنی برای روشن شدن حقایق به روش فراعنه متوسّل شدند و با شکنجه¬ی آن بزرگمرد در زندان نهایت ضعف و زبونی خود را به نمایش گذاشتند. آنها می¬پنداشتند کاکه احمد را زندانی کرده¬اند، اما بسیار احمق بودند و نمی¬فهمیدند که خداوند متعال همواره پشتیبان و یاور بندگان مؤمن و مخلص و صالح خود است. آری! خدای مهربان لطف و رحمت خاصّه¬اش را شامل حال کاکه احمد گردانید. و بحمد الله آن بنده¬ی مخلص خدا، یوسف وار 10 سال سلوک معنوی و عرفانی و زندگی در پرتو عشق محمّدی را با تحمّل شکنجه¬های طاقت فرسای جسمی و روحی سپری نمود و به آرزوی بزرگ و نهایی خودش، یعنی: طی نمودن مراحل عالی کمال در اخلاص و بندگی الله تعالی و برخورداری از قلبی مالامال از عشقی گرم و سوزان نسبت به حضرت محمّد6رسید و با عزّت و سرفرازی بدون آنکه ذرّه¬ای تسلیم مستکبران شود در شهریور 1371 از زندان مرخص شد. و بعد از چند ماه برای معالجه¬ی سه مهره¬ی گردنش که در اثر شکنجه تَرَک برداشته و بدون درمان و مداوا تحمل کرده بود و نامنظم جوش خورده بودند در بیمارستان آسیای تهران بستری گردید و سرانجام در بیستم بهمن 1371 به رحمت ایزدی پیوست. سلام و رحمت و برکات خدا بر روان پاکش باد. بار الها! درجات آن رادمرد کُرد و آن اسوه¬ی عزّت و مقاومت و شرف و مجاهد راه اسلام و دلسوز دین و بندگان و عاشق دلسوخته¬ی حضرت محمّد6را در دار رحمتت والاتر گردان. آمین یا ربّ العالمین. ( از علامه مفتی¬زاده مجموعه¬ی گرانبهایی از شرح و بیان معارف اسلامی و تفسیر قرآن و سنّت نبوی که در نوع خود بی¬نظیر می¬باشد بر جای مانده است و شاگردان و پیروان آن مرحوم تبلیغ و نشر آن را بر عهده گرفته¬اند، خدای منّان توفیقشان دهد و بر هدایت و اخلاصشان بیفزاید. امیدواریم پیروان و شاگردان وفادار و مخلص مرحوم کاکه احمد اندیشه¬های والا و زندگی¬نامه¬ی آن بزرگمرد را با توجّه به نوشته¬ها و بیانات مضبوطی که در اختیار دارند، تهیه نمایند و زندگی پر برکت و ارزشمند او – خصوصاً دوران 10 سال صبر و مقاوت شرافت¬مندانه¬اش در زندان- را که معطّر به نمونه¬های بی¬شمار اخلاق والای دینی است، به رشته¬ی تحریر درآورند تا همه¬ی مسلمانان- و نیز سایر انسان¬های وارسته از هر دین و نژاد و قومی- از آن ثمره¬ی پاک و مبارک بهره¬مند گردند). خواننده ی گرامی! در این جا چند نمونه از صدها نامه و اطّلاعیّه¬ی کاکه احمد را می¬آوریم تا آنچه گفتیم از قلم خود آن بزرگوار نیز بخوانید و به وسعت نظر و عظمت فکری و روحی آن رهبر واقعی دینی تا حدّی آشنا شوید! و چون این نامه¬ها بطور بسیار خلاصه نوشته شده¬اند، امید است با تأنّی و دقت لازم آن¬ها را مورد مطالعه قرار دهید. 1- قسمتی از اطّلاعیّه¬ی شماره¬ی 65 مؤرخ 14/11/57 : … مسلمانان آگاه باشید آن حکومت اسلامی که ما می¬خواهیم همان است که قرآن تعیین کرده ( یعنی: حکومت شورای دانشمندان دلسوز ملّت )، و همان است که عمر و علی –سلام الله علیهما- برنامه¬اش را اجرا کردند، نه آن حکومتی که در دست دربارها بوده و موجب پاره¬پاره شدن سرزمین اسلامی و ضعف مسلمانان و افتادن کشورهای – بنام- اسلامی دردست استعمارگران دشمن اسلام گردید: برادران و خواهرانم اگر ما می¬خواهیم قانون اساسی دوران شاهنشاهی را نسخ کنیم و قانون اساسی اسلام را جایگزین آن سازیم، و خواستاریم که ملیّت کردی ما – و همه¬ی ملیّت¬های دیگر- و نیز مذهب¬ ما ( که قانون اساسی ایران آن را بی¬اعتبار گردانیده بود) مانند مذهب تشیّع به رسمیّت شناخته شود، این به معنای تجزیه طلبی نیست. این خواسته¬ها حقوق اسلامی ما است. اما در مورد ملیّت: اسلام همه¬ی ملیّت¬ها را دارای حقوق متساوی می¬شناسد و ما همین حقوق متساوی را می¬خواهیم. و در مورد مذهب هم: نابود شدن شورا به دست سلطنت، مسلمانان را فرقه فرقه ساخت و اکنون دو شاخه¬ی بزرگ از این فرقه¬ها به نام تسنّن و تشیّع در ایران وجود دارد. وقتی هر دو مذهب اسلامی هستند طبیعی است که هر دو باید حقوق متساوی داشته باشند نه این که تسنّن مانند دیانتی بیگانه به عنوان اقلیّت شناخته شود ( آن طور که قانون اساسی می¬شناسد ). وقتی به امید خدا آگاهانه راه انقلابی¬مان را ادامه دادیم و فریب دسیسه¬ها و تبلیغات دشمنان را نخوردیم آنگاه طبق دستور قرآن «حکومت شوری» به وجود می¬آوریم که در شورای اسلامی دو برادر دینی در عین اینکه هر دو موجودیّت یکدیگر را ارج می¬نهیم، در کنار هم خواهیم نشست و پس از تدوین قانون اساسی بر مبنای اصول و مبانی قرآن و احادیث مسلّم، در تدوین قوانین گوناگون، آراء و مدارک یکدیگر را با صفا و صمیمیت بررسی خواهیم کرد و در نتیجه آن رأی که قوی¬تر است تصویب و اجرا خواهد شد این کار نه تنها به معنای تجزیه نیست، بلکه؛ – به امید خدا – می¬تواند به تدریج اختلافات مذهبی را در ایران از میان بردارد و ما را در « اصل اسلام » دوباره به هم رساند و تأویلات و شاخه¬های زائد را بی¬اعتبار سازد. بی¬تردید چنین نظام و حکومتی می¬تواند چراغی باشد که راه تجدید وحدت امّت را برای کشور¬های دیگر نیز روشن کند و سرمشقی باشد برای بشریت سرگردان که به وسیله¬ی آن خود را از چنگال حکومت¬های هوی و هوس نجات دهند. برادران و خواهران عزیز اهل تسنّن در سراسر ایران! آگاهی دارید که 25 سال مبارزه¬ی من با نظام شاهنشاهی برای تحقّق این اهداف صددرصد اسلامی بوده درست همان اهدافی که مسلمانان در همه¬جای ایران داشته اند. نه پیاده شدن چنان نظامی تفرقه¬انداز و ضدّ مردمی و اسارت آفرین که مزدوران و عوامل اجرای سیاست¬های استعماری شرق و غرب آن را می¬خواهند … 2- اطّلاعیّه¬ی شماره 72 مؤرخ 26/12/57 : بسم الله الرحمن الرحیم ملّت ایران قرن¬های تاریک و سیاه را پشت سر گذاشته است. حکومت فعلی وارث انواع ستم¬های مذهبی، ملّی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است  الُملکُ یَبقی مَعَ الکُفرِ و لا یَبقی مَعَ الظُّلمِ  و صدق رسول الله. پس از پیروزی انقلاب تنها ضامن پیروزی حکومت جدید، محو آثار همه گونه ستم است ( بزرگ یا کوچک ) و تازه محال است این ملّت هیچ¬گونه زنجیری بر دست و پای خود بپذیرد. مطالب اساسی مقدّم بر همه¬ی مسائل فعلاً این چند موضوع است. 1- شرکت دانشمندان اهل تسنّن و تشیّع در کار تدوین یا تهیه¬ی پیش¬نویس قانون اساسی و وضع قوانین دیگر و همین طور در اداره¬ی مملکت هر کاری و هر اقدامی بدون رعایت این اصل قطعاً مردود و غیر قابل قبول است. 2- ملّت ایران مرکب است از چند ملّت ( یا چند قوم ) کوچک با زبان¬ها و فرهنگ¬های گوناگون و تجاهل این واقعیّت – و تحمیل زبان فارسی بر همه درطول تاریخ گذشته ملیّت را به صورت مهمترین مسئله این ملّت¬ها درآورده است حال وضع سیاسی ایران هرگز نمی¬تواند استقرار یابد مگر با شناختن حقوق متساوی از تمام جهات برای همه¬ی ملّتهای مسلمان ایرانی بدون اینکه از هیچ جهتی یکی را بر دیگری برتری باشد. طریق معمول و اسلامی تأمین این تساوی در حقوق این است که هر یک از ملّت¬ها یک شورای اسلامی از ( اولی الامر ) یعنی دانشمندان اهل استنباط یا – اهل حل و عقد در منطقه¬ی خود تشکیل دهند که این شورا تنها رکن حکومت است ﴿ و اَمرُهُم شوری بَینَهُم ﴾ شوراهای محلّی سه رکن فرعی : قوّه¬ی مجریه، قوّه¬ی قضائیه و قوّه¬ی مالیه را تعیین میکنند. نمایندگانی از این شوراها شورای عالی اسلامی را تشکیل می¬دهند که این قدرت رکن چهارم فرعی ( قوّه¬ی دفاعیه ) را تعیین می¬کند و نیز سیاست خارجی ایران را. و بر اقتصاد عمومی و کارهای قانونگزاری و اجرای قوانین در مملکت ناظر خواهد بود. 3- سیاست اجتماعی و اقتصادی ایران طوری تنظیم شود که مملکت را به سوی جامعه¬ی بدون طبقه و بدون امتیازات چه معنوی و چه مادی: جامعه¬ای که در آن رنگی از استکبار و اتراف در یک طرف و استضعاف در طرف دیگر نباشد سوق دهد. 4- حقّ خودمختاری اسلامی برای تمام اقلیّت¬های عقیدتی را چه دینی و چه غیر دینی به شرطی که ذمّه و تعهّدات خود را روشن سازند و از آن عدول نکنند تقریر کنند این سه اصل باید در متن قانون اساسی گنجانده شود. روشن است که این نامه فقط به منظور اشاره¬ای به مسائل اساسی است این مسائل را باید بعداً در جلسات متعدّد تشریح کرد. امیدوارم واقع¬بینی صاحب¬نظران زمینه را برای قبول این اصول آماده کرده باشد که یقیناً قبول این اصول تمام حربه¬های تبلیغاتی مخالف با حکومت اسلامی را از دست دشمنان شرقی و غربی خواهد گرفت و می¬دانیم که پیروزی انقلاب اسلامی ایران پشتوانه¬ای است برای پیروزی همه¬ی نهضت¬های اسلامی نه تنها در کشورهای بنام اسلامی بلکه در همه جای دنیا اما شکست این انقلاب شکست همه¬ی نهضت¬ها و نیز خواموشی آتش انقلاب اسلامی را تا ده¬ها سال به دنبال خواهد آورد. 3- اطلاعیه¬ی مؤرخ 7/12/57 : ( 15 روز بعد از پیروزی قیام ملّت ایران ) بسم الله الرحمن الرحیم از انقلاب تا کودتا! تفاوت ما صدق انقلاب و کودتا در یک کلمه¬ی ساده، این است که: انقلاب همه چیز را که باید عوض شود، عوض می¬کند؛ اما در کودتا، فقط رژیم حاکم است که عوض می¬شود. ملّت ایران در آغاز حرکت فراگیرش، علیه همه¬ی بنیادهای فاسد اجتماعی، جهت¬گیری کرد؛ و آن همه جانفشانی نمود، تا حکومتی اسلامی، با نظام¬های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اسلامی، به وجود آورد؛ نه این که رژیم شاهنشاهی را بر اندازد و رژیم جمهوری را تأسیس کند هرچند لقب « اسلامی » ، به آن جمهوری بخشند! درست است که « انقلاب¬ » ، زودرس بود؛ و بیشتر پوسیدگی رژیم و ستم و قلدری¬های بی¬پایانش بود که آن را ساقط کرد؛ در چنین حالتی نیروهای پخته و آماده برای اداره¬ی شؤون گوناگون مملکت به حدّ کافی پرورش نمی¬یابند ( و زمانی که آقای حجّتی کرمانی در سنندج بود در حضور وی به وسیله¬ی چند نفر از روحانیان که به نجف می¬رفتند این مطالب را به خدمت امام سفارش کردم و تأکید نمودم که از حالا باید تمام کادرهای لازم مشخص شوند )؛ و درست است که در چنین حالتی ممکن است افرادی ضعیف، وظایفی را به عهده گیرند؛ اما آنچه به هیچ وجه نمی¬توان از آن چشم پوشید آمالی است که مردم داشتند؛ و جان می¬دادند تا آن را بستانند. این آمال و آرزوها را در سه جمله، خلاصه می¬کنم: 1- تساوی حقوق ملّی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی همه¬ی ملّت¬های مسلمان ایران. 2- تساوی سیاسی و قانونی تسنّن و تشیّع. 3- تساوی حقوق اجتماعی و اقتصادی همه¬ی افراد. پس از اولین¬بار که خدمت امام خمینی رسیدم، به اجتماع تحصّن گزیدگان وزارت خارجه – بنا به دعوت قبلی – پیوستم؛ و در اواخر بحثی طولانی، اشاره کردم که: راه من تا تحقّق کامل این آرمان¬های اسلامی ادامه دارد. چند روز است در تهران هستم؛ و مرتّب با دست¬اندرکاران حکومت فعلی بحث می¬کنم. متأسفانه به جای اینکه تکان انقلابی اسلامی ببینم، می بینم که یواش¬یواش ته¬مانده¬های رژیم سابق و حتّی مارک¬دارترین دشمنان انقلاب با لطایف الحیل دارند به دامن انقلاب می¬خزند!! و معلوم است سرمنزل چنین انقلابی، با نفوذ و حتّی ورود این عناصر کجا خواهد بود. تنها چیزی که نمی¬توان آن را انکار کرد این است که: رژیم سابق سرنگون شد. اما آنچه جای همان رژیم را می¬گیرد، باز نمی¬توان انکار کرد که نامی دیگر دارد! راستی، نهاد حرکت از آغاز تا پایان، انقلابی بود؛ اما – اگر وضع بر همین منوال پیش¬رود – فرزند انقلاب، چیزی جز کودتا نخواهد بود! و باز اخطار می¬کنم که حرکت من – در چنین فرضی هنوز ادامه دارد. والسلام. تهران 7 / 12 / 57 احمد مفتی¬زاده 4- قسمتی از اطلاعیه¬ی شماره 73 مؤرخ 27 / 12/ 57 : … در یک مملکت اسلامی نه تنها افراد بلکه ملّت¬ها نیز دارای حقوق متساوی هستند و هیچ ملّتی حق برتری بر ملّت دیگر ندارد چه ملّی یا فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی. بنابراین وقتی حکومت ایران را قبول داریم و « اسلامی » می¬شناسیم که ملّت فارس و منطقه¬ی فارس¬نشین هر حقوق و مزایایی دارند – چه مادّی و چه معنوی – ملّت¬های کُرد و تُرک و عرب و بلوچ و ترکمن و گیلک نیز همان حقوق و مزایا را نیز داشته باشند و هدف ما از سالها مبارزه همین بود که حکومتی اسلامی به وجود بیاوریم که در آن نه افراد بر یکدیگر برتری و امتیاز داشته باشند نه ملّت¬ها و از حالا اعلام می¬کنیم که فقط چنین حکومتی را می¬پذیریم و یک سر مو بالا و پایین از این نوع حکومت را نخواهیم پذیرفت. و سلام خدا بر آنها که حق را می¬شنوند و قبول می¬کنند. 27 / 12 / 57 – احمد مفتی¬زاده 5- اطلاعیه مؤرخ 29 / 12 / 57 که کاکه احمد و شیخ عزالدین حسینی و محمد صدیق کمانگر و مظفر محمدی به اتفاق نوشتند و درگیری های ساختگی نظامی و فتنه¬گری آخوندی بنام صفدری را محکوم کردند! لازم به ذکر است که آخوند مزبور تا قبل از پیروزی انقلاب اقداماتش مردمی و بعد از آن ضد مردمی، شد: بسم الله الرحمن الرحیم مردم شرافتمند و مبارز و مسلمان کردستان همانگونه که مطلع هستید از همان آغاز اوجگیری انقلاب اسلامی ایران کوششهای پی¬گیری در همه¬ی شهرها و مناطق کردستان بعمل آمده است تا همه¬ی نیروهای دینی و ملی و مترقّی ملّت کرد در راه تحقق اهداف تاریخی این ملّت متحد و یکپارچه گردد. اخیراً نیز در شهر سقز اجتماعی بین عده¬ای از علمای منطقه صورت گرفت و شالوده¬ای در جهت اتّحاد هرچه بیشتر پی¬ریزی گردید. لیکن حوادث تأسف بار و فاجعه¬ی دردناک شهر سنندج در دو روز گذشته دیگر مسائل روز را تحت الشعاع قرار داده است، لذا لازم دانستیم با روشن کردن حقیقت جریان برای کلیه مردم کردستان و سرتاسر ایران مطالب زیر را به استحضار برسانیم: 1- تمام نیروهای دینی و سیاسی ملّت کرد در راه استیفای حقوق کامل دینی و ملی خویش یکپارچه و مصمّم¬اند و با قاطعیّت تمام ضمن تأیید انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و دولت موقّت جناب مهندس بازرگان حق خود را در تعیین سرنوشت خویش تأکید و تکرار می¬کنند. 2- همگان با اتّفاق آراء نظر دادند که دخالت ناروای یکنفر روحانی نمای غیر بومی به نام صفدری در امور دینی و سیاسی منطقه¬ی کردستان که خارج از وظیفه اصلیش بوده است فاجعه سنندج را بوجود آورد. بنابراین دخالت هایی از این نوع در حال و آینده از نظر تمامی مردم کردستان محکوم است و ما ضمن احترام کامل نسبت به عقاید برادران اهل تشیّع که در منطقه کردستان ساکن¬اند و ضمن اعلام وحدت ملّی کامل با برادران کردی که پیرو مذهب تشیّع هستند تقاضای احترام متقابل دینی را داریم. 3- عمل برخی از فرماندهان مرتجع ارتش که تحت تأثیر تبلیغات و تلقینات صفدری بر روی مردم بی¬گناه و بی دفاع شهر آتش گشودند و تمام نیروی مخرّب اسلحه¬های سنگین خود را از راه زمین و هوا بر علیه مردم بکار بستند در حالیکه دستور کتبی و مستقیم فرمانده پادگان سرهنگ صفری را مبنی بر مذاکره و بعداً قطع آتش و خودداری از تیراندازی رعایت نکردند؛ محکوم می¬نمایند و اعلام می¬نمایند که ارتش باید در خدمت مردم باشد نه در مقابل مردم. 4- ما عموماً با مردم داغدیده¬ی شهر که باز¬هم برخی از بهترین فرزندان خود را با افتخار و سربلندی به صف طولانی شهدای کردستان و ایران تقدیم کردند همدردی می¬نماییم. 5- ارتش ملی که باید حافظ و نگهبان مرزهای کشور باشد باید از دخالت در امور داخلی شهر خودداری نماید و امور سیاسی و اداری منطقه باید قطعاً در دست نمایندگان مردم و مسؤولان مورد قبول مردم باشد تا دستاوردهای انقلابی ملّت در حال و آینده مورد مخاطره قرار نگیرد. 29 / 12 / 57 احمد مفتی¬زاده – سید عزالدین حسینی – محمد¬صدیق کمانگر – مظفّر محمدی 6- اطّلاعیّه¬ی شماره 86 تهران، مؤرخ 17/7/ 58 : بسم الله الرحمن الرحیم هنگامی که آتش انقلاب در خرداد 42، اولین زبانه¬ها را کشید، در خیابان ناصرخسرو بودم؛ و حماسه¬ی مردم و جنایت رژیم شاهنشاهی را از نزدیک دیدم. عواطفی که مناظر آن روزها در دلم افکند، تغییری کلّی در روشم ایجاد کرد ( پیش از آن تلاشم تقریباً در مبارزه با خرافات مذهبی و به خاطر رفع ستم ملّی و در خدمت به فرهنگ کُردی خلاصه می شد؛ و رابطه¬ای با مبارزات ایران نداشتم ) به واسطه¬ی پیوندی عاطفی که پس از خرداد 42 با نهضت ایران پیدا کردم هر بار فرصتی برای گفت¬وگو با برادران مجاهد می¬یافتم به بحث و تبادل نظر به خاطر بارور شدن و استحکام نهضت می¬پرداختم؛ و از هر وسیله¬ی مطمئن برای ارائه¬ی نظرات خود و فرستادن پیام درباره¬ی مطلبی که به نظرم ضروری بود برای پیشروان حرکت استفاده می¬کردم و حتّی می¬کوشیدم آنان را به تبدیل این حرکت به قیام مسلّحانه تشویق کنم؛ و تأمین آموزش فنون تشکیلاتی و نظامی به مجاهدان را نیز به وسیله¬ی کردان آشنا با این مسائل تعهد می¬کردم. چند ماهی پیش از سقوط رژیم گذشته چند نفر نماینده برای مذاکره با مرحوم طالقانی و آیت الله منتظری و مهندس بازرگان فرستادم. از عواقب آشفتگی حرکت و نبودن تشکیلات سیاسی و نظامی و اطّلاعاتی، سخت نگران بودم پیش از سقوط رژیم، یکبار و پس از آن چند بار با امام خمینی و بارها و بارها با دیگران نیز ملاقات کردم. بارها و بارها نامه¬هایی با لحن تند و آرام برای همه فرستادم. آشفتگی¬ها و ضعف¬ها و اشتباهات، پس از سقوط رژیم همیشه برایم نگران کننده¬تر بود. با انواع وسایل توطئه¬های رژیم گذشته را برای ایجاد جنگ¬ مذهبی در منطقه¬ی اهل سنّت خنثی می¬کردم؛ و پس از سقوط رژیم نیز هرجا خطری موجودیت یا تداوم انقلاب را تهدید می¬کرد آخرین توان خود را برای دفع یا رفع آن به کار می¬گرفتم … خلاصه تا آنجا که فکرم می¬رسید و امکان اقدام داشتم بدون اعتنا با احتمال عیب و عار و خوار شدن در انظار، و ملامت دوستان و تهمت و شماتت اغیار پیش از سقوط رژیم و پس از آن تلاش کردم که انقلاب استحکام یابد و سر راه آن سدّ و مانع ایجاد نشود و خون جوانان جان بر کف وطن و تلاش بی دریغ ملت هدر نگردد … خدایا تو شاهد باش که تا چه اندازه خون و جان جوانان وطن در نظرم عزیز بوده؛ و تا چه اندازه کوشیده¬ام که از ریختن این خون¬های عزیز جلوگیری کنم؛ و تا چه اندازه تلاش کرده¬ام که این انقلاب – این خونبهای ده¬ها هزار شهید – به ثمر برسد و ضایع نشود؛ و تا چه اندازه این انقلاب را دوست داشته¬ام و به خاطر آن فشار روحی و مشقّت تحمّل کردم. انقلاب، با هزاران نگرانی که از عواقب ناپختگی آن داشتم، اولین سدّ را شکست و رژیم 2500 ساله را سرنگون کرد. ملاقات¬ها، مذاکره¬ها، فرستادن پیک¬ها و نامه¬ها و پیام¬ها و دادن طرح¬ها در این مرحله تا بالاترین حدّ فروتنی – که برای دوستان قابل تحمّل نبود – استمرار یافت. بارها تهدید کردم و اخطار فرستادم. حتّی گاهی در سخنرانی¬ها و مصاحبه¬ها نیز اعتراض کردم و هشدار دادم … ( خدایا! این چه رازی است؟! چرا این همه دلسوزی و تذکّر و بحث و نامه و … بی اثر است؟! به نظرم می¬آید که: لابد – اضافه بر آشفتگی و عدم تشکّل – دست¬هایی هم درکار است که نمی¬گذارد تلاش دلسوزان انقلاب – که فراوان اند – به ثمر برسد؛ و حتّی: تصمیم¬ها و وعده¬های رهبر انقلاب عملی شود! ). به هر حال هر مرحله به انتظار مثمر بودن مرحله¬ی بعد راهم را ادامه می¬دادم … و بالاخره انتظار داشتم که چنان قانون اساسی اسلامی و کاملی تدوین شود که ناهماهنگی¬ها و نابسامانی¬ها و پراکندگی مراکز قدرت و تصمیم¬گیری را، سروسامان بخشد؛ که دست¬های احتمالی خیانت را فلج سازد؛ که کم کاری شورای انقلاب را ( که باید انقلابی کار می¬کرد و نکرد ) جبران کند؛ که درد حرف ناشنوی و بی¬نظمی کار مسؤولان امور را درمان کند؛ که هوس¬های مقام¬پرستی و قدرت طلبی بعضی از روحانیان را تعدیل کند؛ که از برقراری مجدد رژیم اختناق و سانسور – که نتیجه¬ی طبیعی استمرار ایرادها و به خاطر پنهان ماندن آن¬ها است – جلوگیری به عمل آورد؛ و … . اما مجلس خبره¬ها تشکیل شد! و از همان اوائل کار، کاری کرد که می¬رفت تا امیدها را به یأس مبدّل سازد. و با اینکه همه از تن دادن به بحث و تبادل نظر با چنین مجلسی، ملامتم می¬کردند، باز به خاطر خون عزیز جوانان، و به خاطر انقلابی که نمی¬توانستم دل از آن برکنم، خود را ناچار کردم تا چند روزی با آقایان – به خصوص چند نفری صمیمی و آگاه – بحث کنم؛ بلکه این بار – که مهمترین کار دوران پس از پیروزی انقلاب مطرح است- تلاش¬ها مؤثّر افتد؛ و قانونی تدوین گردد کاملاً منطبق با قرآن تا همه¬ی قشرها و اجزای ستم کشیده¬ی ملّت را شاد و خشنود سازد و بر انواع ستم¬ها خط بطلان کشد؛ و تا بیش از این هموطنان ما یکدیگر را دشمن نشناسند و در خاک و خون نغلطانند … حالِ خود را در این تلاش¬ها مانند حال کسی می¬دیدم که عزیزترین عزیزش با مرگ دست¬به¬ گریبان است و همه¬ی پزشکان جوابش کرده¬اند اما او مرتب به این سو و آن سو می¬دود و آرام نمی¬گیرد … اما افسوس! افسوس که آن همه تلاش بی¬ثمر ماند و … و این آخرین¬امید نیز به یأس مبدل شد. و عیان می¬بینم که آنچه به جای اصول و موازین اسلامی تدوین می¬یابد نسخه¬ی مرگی است که اکثریت خبره¬های یا بی¬خبر یا بی¬اعتنا به وضع جامعه برای ملّت و برای انقلاب ملّت ایران می¬نویسند ( و خدا گواه است که این قانون چیزی جز این نیست ). اکنون آن بلند پروازی ها که: « انقلاب ایران، اسلام را زنده کند و به رستگاری دیگران بشتابد » دیگر خواب و خیال شده؛ چون این « کارنامه¬ی » انقلاب، دارد ذات انقلاب را نیز به نابودی می¬کشاند … ! و باز خدایا تو شاهد باش که دیگر از مفید بودن هر اقدامی نومید شده¬ام. و اگر به خاطر میلیون¬ها مسلمان امیدوار نبود – که هنوز فدایی انقلاب¬اند – با تمام قدرت مبارزه¬ی همه¬جانبه را با آنها که مسیر انقلاب را منحرف و در واقع به ملّت خیانت می¬کنند آغاز می¬کردم. اما نمی¬خواهم که من نیز عاملی برای کشتار مسلمانان با دست یکدیگر باشم. و اینک به وسیله¬ی این پیام ماجرای جگرسوزی که هرگز نمی¬خواستم بر زبان آورم به همه¬ی هموطنانم اشاره¬وار اعلام کردم … و اعلام می¬کنم که تا وضع چنین است امیدی به راست شدن راه منحرف شده¬ی انقلاب ندارم. و تنها به همین دلیل و نه به خاطر غرور یا بی¬اعتنا ماندن به انقلاب، دیگر از تلف کردن عمر و سر و کله زدن با مسؤولان امور خودداری خواهم کرد؛ و هرگز برای هیچ گونه بحث و مذاکره¬ای با آنان حاضر نخواهم شد. و باز خدایا تو شاهد باش که این تصمیم را پس از بارها آزمودن و بیهوده بودن آزمایش¬ها می¬گیرم .خدایا همه¬ی وسیله¬ها بی¬اثر ماند؛ و اکنون جز قدرت تو امیدی برای نجات انقلاب سراغ ندارم. تهران 17 / 7 / 58 احمد مفتی زاده 7- اطّلاعیّه¬ی مؤرخ 7 / 10 / 58 : بسم الله الرحمن الرحیم هموطنان عزیز اطّلاع دارید که با توجه با شرایط کنونی و به خاطر جلوگیری از هرگونه برخورد و خون¬ریزی مدّتی پیش عدّه¬ای از مسلمانان از سنندج و بعضی نقاط دیگر کردستان به شهرهای دیگر ایران کوچ کردیم. اکنون که درگیری ملّت و انقلاب ایران با امپریالیسم بعد تازه¬ای یافته باز به عنوان تأکید اعلام¬های گذشته و از جمله اعلامیّه¬ای که چند روز پیش عدّه¬ای از برادران مهاجر در همین زمینه منتشر کرده بودند، قاطعانه اعلام می¬کنم که ایجاد هرگونه درگیری در کردستان یا در هر گوشه¬ی دیگر ایران، و تحریک جنگ داخلی و برخورد با گروه¬ها و قشرهای ملّت، تحت هر عنوان که باشد، خواه با عناوین اسلامی یا غیر آن، اقدامی است علیه همه¬ی اجزای ملّت ایران؛ و مستقیم و غیر مستقیم خدمتی است به اهداف ضد خلقی و ضدّ اسلامی ابرقدرت¬های جهانخوار. و لذا اینگونه اقدامات را شدیداً محکوم می¬دانم. ضمناً اخباری پراکنده حکایت از آن دارد که گویا افرادی می¬خواهند دست به چنین اقدام¬هایی بزنند؛ وبا بکار بردن عناوین اسلامی، با استفاده از نام و عکس اینجانب، کار خود را به من نسبت دهند. بدین وسیله انتساب چنین اقدامی را به خود تکذیب می¬کنم؛ و چنین اعمالی را مخالف خط مشی اعلام شده¬ی خود می¬شمارم. والسّلام علینا و علی عبادالله الصّالحین. 17 / 10 / 58 – احمد مفتی¬زاده 8- اطّلاعیّه¬ی شماره 92 مؤرخ 21/4/59 : بسم الله الرحمن الرحیم خواهران، برادران با سلام و آرزوی سعادت و سرفرازیتان در دنیا و آخرت انتظار دارم به پیامی که به وسیله¬ی نوار فرستاده¬ام با دقت تمام توجه فرمایید. به عنوان تأکیدی بر مطلب آن پیام و به دلیل اینکه تکثیر نوار و رسیدن آن به دست همه دشوار است نوشتن این چند سطر را نیز لازم می¬دانم: پیش از چهارده قرن قبل بشریّت سرگردان به واسطه¬ی ستم¬ها و فریب¬های چندین قرنه¬ی قدرتمندان بزرگ و کوچک و عوامل و مزدوران آنان در شرایطی مرگبار و سراسر حقارت و اندوه دست و پا می¬زد. نور رحمت الهی بر ظلمت آباد حیات تابید؛ و حضرت محمد بن عبدالله – صلّی الله علیه و علی آله و صحبه و سلّم- به وسیله¬ی تبلیغ و تعلیم قرآن مأمور نجات انسان گردانید. آن حضرت به اجرای فرمان ﴿ قُم فَأَنذِر ﴾ ( یعنی: قیام کن و مردم را از زندگی ننگین و حقارت¬آمیز پر ذلت طاغوت¬زده¬شان بترسان ) و ادای مأموریت حیات¬آفرین ﴿ کِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ، لِتُخرِجَ اَلناسَ مِن الظُلُماتِ الَی النورِ ﴾ ( یعنی: کتابی است که به سوی تو فرستاده¬ایم تا مردم را از تاریکی¬ها به طرف نور رهنمون گردی )، و با تحمّل رنج¬های بی¬شمار قیام فرمود … و دیدیم که به تنهایی علیه همه¬ی قدرت¬ها و فرهنگ¬ها و افکار تخدیری و استثماری برخاست و در مدت 23 سال دوران رسالت منطقه¬ای وسیع را همه جانبه از شر زور و فریب خوشگذرانان مغرور نجات داد؛ و نیز شاگردانی پرورش و آموزش داد که راه دشوار او را تا نابودی نهایی ابر قدرت¬های زمان ادامه دادند؛ و پرچم آزادیبخش اسلام بر مهمترین قسمت جهان به اهتزاز درآمد… زمانی گذشت؛ و دشمنان بشریّت از فرصت¬ها استفاده کردند. و در طول قرن¬ها بالاخره کاری کردند که امّت اسلامی از قرآنش بیگانه شد؛ چندان که آن را به صورت کتابی بدون پیام و اوراد و اذکاری بیگانه از حیات درآوردند؛ و با این دسیسه حرکت و تکان را از مسلمانان گرفتند؛ و امّتی را که خود پیشرو آزادی بود به اسارت درآوردند… و به خاطر اینکه ادامه¬ی تحکّم بر این امّت راه گم کرده و غارت ثروت¬هایشان آسان باشد سرزمینشان را در اروپا و آسیا و افریقا به اجزای متعدد کوچک و بزرگ تقسیم کردند … و علاوه بر این همه انواع افکار غیر اسلامی را با همه نوع تبلیغ ضدّ اسلامی وارد این سرزمین کردند؛ تا با بریدن هرچه بیشتر پیوند مسلمان با اسلام بقای سلطه¬ی ظالمانه¬ی خود را تضمین کنند … ******* خدا را سپاس می¬گویم که زندگی من در دوران نوجوانی چنان بود که از نزدیک در اکثر مناطق و بخصوص در دهات با زندگی فقرزده و تخدیر شده¬ی بسیاری از مسلمانان کُرد هموطنم – که راستی از محروم¬ترین و مظلوم¬ترین ملّت¬های جهانند – آشنا شدم؛ و از جهت دیگر نیز در مسیری قرار گرفتم که مختصر آشنای
  19. خدا را سپاس می¬گویم که زندگی من در دوران نوجوانی چنان بود که از نزدیک در اکثر مناطق و بخصوص در دهات با زندگی فقرزده و تخدیر شده¬ی بسیاری از مسلمانان کُرد هموطنم – که راستی از محروم¬ترین و مظلوم¬ترین ملّت¬های جهانند – آشنا شدم؛ و از جهت دیگر نیز در مسیری قرار گرفتم که مختصر آشنایی آشفته¬ای با اسلام برایم میسّر شد در همان دوران با ناپختگی و ناآگاهی تمام تصمیم به حرکت در جهت نجات هموطنان محرومم گرفتم. اما چون اقداماتم بیشتر از احساسات مایه می¬گرفت غالباً هیجان¬های شدید در مسلمانان ایجاد می¬کرد که خطر گرفتاری مردم را دربرداشت بدون اینکه بتواند راهی روشن و درست در پیش پای آنان ترسیم کند … و باز خدا را سپاس می¬گویم که پس از سالها شرایطی فراهم شد که به سطحیانه و بی¬محتوا بودن اقدامات گذشته¬ام پی بردم و از سال 43 تصمیم گرفتم همان خط سیر اصلی انقلاب اسلامی را که حضرت پیامبر6 ترسیم فرموده بود پیش گیرم؛ آن خط سیری که انقلاب را اول در فکر و اخلاق و آمال شرک آلود و طاغوت¬زده¬ی انسان¬ها شروع می¬کند؛ و بعد به قیام علیه خوشگذرانان مستکبر می¬رساند؛ و آن خط سیری که به قول شرق شناسان: با کشته شدن کمتر از دو هزار نفر منطقه¬ای وسیع، گرفتار انواع ستم¬ها و جهالت¬ها را آزاد می¬سازد .. و از همان سال برنامه¬ی خود را با این خط سیر تطبیق کردم؛ و کارم را به حرکت در جهت پرورش مسلمانان مکتبی و تبلیغ اسلام راستین و رسانیدن پیام قرآن به مسلمانان بیگانه شده از قرآن، محدود گردانیدم.
    چند سالی با وجود انواع محاصره¬های سیاسی و تبلیغاتی رژیم استبداد و عمالش طبق این منهج کار کردم. و هر وقت می¬دیدم که جان و زندگی مردم با خطری سنگین¬تر از حدود تحمّل مواجه است می¬کوشیدم در عین ادامه¬ی برنامه به ترتیبی خطر را از مردم دور سازم. سال 52 که از تصمیم ساواک بر کشتن و به بند کشیدن گروهی از مسلمانان اطّلاع یافتم برنامه¬ی درس و بحث¬های مسجد سیّد مصطفی در سنندج را، در حالی که به اوج پیشرفت خود رسیده بود و به نتایج آن امید فراوان داشتم تعطیل کردم. چند سالی گذشت؛ و قیام ملّت با ایمان و شجاع ایران پیش آمد … حکومت اختلافات مذهبی را حربه¬ای ساخت و در همه¬جای ایران به تحریک اهل تسنّن علیه انقلاب دست¬زد. عواقب خطرناک و مرگبار جنگ مذهبی بین برادران سنّی و شیعی را که در گذشته بارها سیل خون به راه انداخته بود می¬شناختم. و هر چند سالها با چنان شرایطی که خود را درگیر برنامه¬های عملی سازیم فاصله داشتیم تصمیم گرفتم که اگر به قیمت متوقف ماندن برنامه¬ام هم تمام شود این توطئه¬ی خطرناک را که می¬توانست زندگی و آسایش این برادران دینی را تا قرن¬ها بازیچه¬ی آشوب گرداند، خنثی سازم … شاید هنوز بسیاری از شما تلاش¬های یکساله¬ی دوران قیام را به خاطر داشته باشید که به وسیله¬ی ده¬ها اعلامیّه و پیام و فرستادن برادران به مناطق سنّی نشین و صدها بار بحث و سخنرانی در شهرها و حتی بعضی از دهات کردستان از بروز یا دامنه¬ی جنگ برادر کشی جلوگیری کردم؛ و برنامه¬های چماق داری را در همه جا خنثی سازم شاید روش¬های مقابله با حمله¬ی چماق¬داران را در اوج مبارزات به یاد داشته باشید … و شاید به خاطر داشته باشید که هر فرد اهل سنّت به خصوص از هموطنان کُرد به هر شهر شیعه نشین می¬رفت با چه محبّت و احترامی مواجه می¬شد و نام ملّت کُرد با چه سرافرازی و افتخاری قرین شده بود… و شاید به خاطر داشته باشید در عین اینکه با هر دردسری مناطق سنّی نشین را هم مسیر انقلاب ساختیم و کردستان و بخصوص شهر سنندج تقریباً به صورت یک شهر پیشرو انقلاب درآمده بود با چه سیاست¬ها و روش¬هایی مردم را از کشتن جلّادان رژیم به دور نگاه می¬داشتیم. اما هرگاه چند روزی از سنندج دور می¬شدم کشتار مردم شروع می¬شد و شاید به خاطر داشته باشید که سخت¬ترین و خطرناک¬ترین مطالب را می¬نوشتم و می¬گفتم ، اما مردم را از گفتن شعارهایی که هنوز شرایط آن مساعد نشده بود بر حذر می¬داشتم؛ و توضیح می¬دادم که اگر تنها من بنویسم و بگویم مرا می¬شناسند و لذا مردم را اذیت نمی¬کنند. اما اگر افرادی در بین جماعت¬ها شعاری تند بر زبان آورند چون آنان را نمی¬شناسند به کشتار دسته جمعی مردم دست می¬زنند …و …و
    قیام ملّت ایران به اولین مرحله¬ی پیروزی رسید؛ و بنیاد ستم 2500 ساله را برکند. جهانخواران شرق و غرب – که نمی¬توانند استقلال و آزادی ملّت¬ها را تحمّل کنند و در همه¬جا می¬کوشند تا نهضت¬ها و انقلاب¬ها را سرکوب کنند – اینبار نیز پس از تلاش¬های بی¬ثمر برای حمایت از رژیم شاهنشاهی و سرکوبی قیام به توطئه برای درهم شکستن انقلاب و تجدید سلطه¬ی استثماری خود افتادند. علاوه بر انواع نقشه¬ها و دسیسه¬ها متأسفانه شرایط جغرافیایی و سوابق اوضاع سیاسی کردستان را مناسب دیدند تا از آن مرکزی برای ضدّ انقلاب بسازند. و چون حرکت اسلامی ما را تنها مانع و سدّ راه خیانت می¬دیدند ( و عملاً هم معلوم شد حسابشان درست بوده ) از ماه¬ها پیش از انقلاب به وسیله¬ی ایجاد انواع گرفتاری¬ها و سرجنجالی¬ها برای ما و همچنین همه¬گونه تبلیغات فریبکارانه علیه ما – که ما کمترین امکانات مادی مقابله با آن را نداشتیم- به تلاش افتادند تا این مانع را از سر راه خود بردارند ( همچنان که همه¬ی انقلاب¬های ستم¬کش جهان را بیشتر با این دسیسه¬ها سرکوب می¬کنند ). متأسفانه، نا¬آگاهی¬های بعضی از مسؤولان حکومت انقلاب و سوء نیّت¬های بعضی دیگر، به اضافه¬ی توطئه¬های عناصری وابسته به ضدّ انقلاب که در دستگاه¬ها نفوذ کرده بودند دست به دست هم دادند و دربرابر رنج¬هایی که به خاطر انقلاب تحمّل کردیم به کمک عوامل امپریالیست¬های هم پیمان سیاه و سرخ شتافتند؛ و آنان را از سراسر ایران به کردستان بسیج کردند ( که بارها، بعضی از مقامات حکومتی به این سیاست ناروا اقرار کرده¬اند ). علاوه بر این مأمورانی به کردستان فرستادند که تمام امکانات مادی و معنوی را در اختیار همین گروه¬های عامل امپریالیسم قرار دادند و اضافه بر این همه تمام آنان را علیه ما متّحد گردانیدند. بدین ترتیب امکان مقابله¬ی معنوی را نیز – که تنها قدرت ما بود – از ما گرفتند و گروه¬های متّحد ضدّ خلق با نام¬ها و عنوان¬های مردم فریب بر کردستان محروم مسلّط شدند. اما اینها به محض اینکه در جایی به قدرت می¬رسیدند کارشان از حدود توطئه¬ها و تبلیغات سابق می¬گذشت و برای تسلّط بر جان و مال مردم بیچاره و برداشتن مانع سر راه خود تدریجاً شکنجه و کشتار مسلمانان متعهّد هم مسیر ما را که حاضر به تسلیم و سازش با دشمنان فریبکار خلق نبودند آغاز کردند. ما هم می¬دیدیم عدّه¬ای از مردم ناآگاه به وسیله¬ی تبلیغات مزوّرانه¬ی گروه¬های متّحد فریب خورده در برابر مسلمانان¬ها ایستادند و مأموران امپریالیسم متّحد تصمیم به تحریک جنگ علیه مسلمانان دارند و طبق موازین اسلامی دست¬زدن به چنین جنگی را که بسیاری از افراد صف مقابلمان هم مسلمان بودند – و هدفی که این عدّه¬ی نا¬آگاه در جنگ داشتند هدفی مشروع یعنی رسیدن به حقوق اسلامی بود – نا مشروع می¬دانستم. از اینها گذشته ما هم کمترین امکانات مالی و تسلیحاتی اقدام به جنگ را نداشتیم. لذا این بار نیز برای جلوگیری از ریخته شدن خون هزاران مسلمان و راه افتادن جنگ داخلی در کردستان به فکر چاره افتادیم؛ و به مسلمانانی که به واسطه¬ی مبارزاتشان در دوران رژیم سابق مورد شناسایی و تنفّر مزدوران بودند؛ و نمی¬توانستند دربرابر دشمنان خلق بی¬تفاوت بنشینند سفارش کردیم که کردستان را ترک کنند … و به هر صورت همه می¬دانیم که در این چندماه شوم گذشته بر ملّت ستم کشیده¬ی کُرد همان گذشت که بارها پیش¬بینی و اعلام کرده بودیم … و دیدید که تنها بعضی از مرم شهرهای کردستان با تحمّل چه زجرها و بدبختی¬هایی به این اندازه¬ی ناچیز از رهایی از سلطه¬ی نکبت¬بار عمال امپریالیسم رسیدند …
    اکنون که حکومت در منطقه¬ی استقرار نسبی یافته متأسفانه باز از طرف افرادی اقداماتی غیر اسلامی صورت می¬گیرد که به زیان اسلام و مسلمانان و انقلاب است. و اگر از طرف مسلمانان کردستان هم عکس العمل خشن و حساب نشده داده شود این خود صورت « مقابله با خیانت به وسیله¬ی خیانت » را دارد؛ و باز ممکن است بدبختی¬ها و زجرها و عذاب¬های فراوان برای ملّت محروم ما بارآورد، که سود آن فقط و فقط عاید دشمنان اسلام می¬شود. و لذا وظیفه دارم این بار نیز آنچه را که مایه¬ی در امان بودن مردم از شر دشمنان اسلام است اعلام کنم. و به همین منظور بدین وسیله و به وسیله¬ی پیامی که روی نوار ضبط شده از همه¬ی برادران و خواهران مسلمانم در سراسر کردستان خواهش می¬کنم که به هیچ وجه عکس العملی تحریک آمیز در برابر این رفتارهای ضد انقلاب نشان ندهند. و به یاد آورند که: اصولاً، برنامه¬ی ما چیز دیگری است؛ و همچنان که بارها قبل از این هم اعلام کرده¬ام همیشه در انتظار رسیدن فرصتی بوده¬ام که خطر جان و مال مردم کردستان را تهدید نکند تا مسؤولیت ما سبک¬تر شود؛ و بتوانیم برنامه¬ی خود را از سر گیریم. و راستی بزرگترین ضربه است هم به مردم رنجیده¬ی کردستان، و هم به انقلاب و هم به تمام ملّت ایران که در مقابل رفتار خائنانه و نادرست میراث خواران انقلاب که جمهوری اسلامی خون¬بهای ده¬ها¬ هزار شهید را با سالوس و تزویر فدای مقاصد قدرت پرستانه¬ی خود می¬سازند، ما هم کاری کنیم که باز شرایط به نفع قدرت¬های جهانخوار مساعد شود؛ و باز کردستان ماتمین و زخم آلود، صحنه¬ی درگیری¬های دیگری گردد.
    بنابراین؛ در حال حاضر وظیفه¬ی عمومی ما کناره گیری کامل از هرگونه درگیری سیاسی است، که هم بدون ضرورت ما را از برنامه¬مان دور می¬سازد و هم ملّت را دوباره به رنج و عذاب می¬اندازد؛ و هم دشمنان ملّت را شادمان می¬سازد. و اما در چند سال از شروع قیام تا کنون تا آنجا که امکان داشته¬ام خارج از برنامه¬ی اصلی هم به انقلاب کمک کرده¬ام؛ و هم کوشیده¬ام که حکومت انقلاب هم در قانون و هم در عمل هرچه بیشتر موازین اسلامی را زنده سازد. و نمونه¬ی این کوشش¬ها طرح اخیر در مورد اصلاح قانون اساسی است که رعایت آن بدون تردید بزرگترین قدم در مسیر حرکت به سوی یک نظام واقعاً اسلامی و بزرگترین عامل استقرار انقلاب و آسایش ملّت است.
    امیدوارم هم پیشروان دلسوز انقلاب و هم تمام ملّت در کردستان و در سراسر ایران بالاخره روشن شوند و دوست و دشمن و نظرات سودمند و زیانبار را از هم باز شناسند. یقین دارم که اجرای مفادّ همین طرح ( و بسیاری طرح¬ها و پیشنهادهای دیگر ) هم دست ضدّ انقلاب را از ایران کوتاه می¬کند؛ و هم انقلاب را توانایی رسیدن به داد سایر ملّت¬های دربند می¬بخشد.
    و باز تأکید می کنم که: کار ما از این پس تنها پرورش و آموزش و تبلیغ اسلامی است بدون اینکه با مسائل سیاسی عملی روز خود را درگیر سازیم. و هر مسلمانی که می¬خواهد با من هم مسیر باشد باید این تذکّر را به طور جدّی رعایت کند و از هرگونه تظاهرات و عمل و سخنی تحریک آمیز – که یقیناً به زیان ملّت می¬باشد – بپرهیزد و هرگاه بخواهد در برنامه¬ای عمومی یا تظاهراتی که از طرف دیگران اعلام می¬شود شرکت جوید، باید با عموم هماهنگ باشد. و اگر اقدامی یا شعاری را نامطلوب دید حدّاکثر عمل او باید همین باشد که از همراهی با آن خودداری ورزد. و چنانچه کسی پس از اطّلاع از مفادّ این پیام به خلاف آن رفتار کند باید خود را هم مسیر من به حساب نیاورد.
    برادران خواهران! اگر مضمون این تذکّر را رعایت فرمایید و تا حدّ مقدور و به اندازه¬ی فراهم شدن امکانات کار، بدون شتابزدگی و غلبه¬ی احساسات همّت خود را به تنها پرورش و آموزش اسلامی معطوف دارید، بزرگترین خدمت را نسبت به خود و نسبت به برادران و خواهران مسلمانتان انجام داده¬اید. تنها عامل بدبختی¬های مسلمانان، بیگانه شدن از قرآن بود؛ و اکنون نیز تنها وسیله¬ی آگاه شدن و خوشبختی و رستگاری مسلمانان و رهایی از بند اسارت جهانخواران و دام¬های تزویرشان فقط بازگشت به سوی قرآن است، و جز این راهی درست و مستقیم وجود ندارد. اگر شما این سفارش را دقیقاً به اجرا درآورید دیگر در خطا و گناه کسانی که آگاهانه و نا¬آگاهانه به تحریک آشوب دست می¬زنند، شریک نخواهید گشت، و دربرابر خدا و خلق خدا مسؤولیتی متوجّه شما نخواهد شد. ضمناً پس از این هرگاه اقدامی خارج از برنامه لازم باشد وسیله¬ی پیام یا خواهران و برادرانی که مدرک کتبی مأموریت در دست داشته باشند به اطّلاعتان خواهد رسید. انتظار دارم تذکّر برادر دلسوز خود را هم، خود رعایت کنید و هم به همه¬ی خواهران و برادرانتان برسانید. ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
    خدا یار و مددکار همه¬تان.
    برادرتان احمد مفتی¬زاده 21 / 4 / 59
    9- اطّلاعیّه¬ی مؤرخ 19 / 10 / 59 :
    بسم الله الرحمن الرحیم
    جناب آقای محمد منتظری
    اگر مأموریت تحقیق درباره¬ی شکنجه و جنایات در زندان¬ها را، صادقانه و مخلصانه انجام دهید، اوراقی درخشان بر کتاب سرفرازی و سعادت دنیا و آخرت خود می¬افزایید. اما اگر به خاطر افرادی و روابطی واقعیّات را کتمان کنید، بر تمام سوابق مبارزات اسلامی خود نیز خط بطلان می¬کشید؛ و ﴿ خَسِرَ الدُنیا و اَلاخِرَه﴾ به صفّ ﴿ الَذینَ اَشتَرَوا الضَلالَهَ بِالهُدی و العَذابَ بِالمَغفِرَهِ ﴾ خواهید پیوست.
    حال اگر مأموریت شما، ادای مسؤولیتی است اسلامی، نه نمایشی رستاخیزی، به طرف کردستان بشتابید، تا ببینید چگونه در تمام شئون، منکَر، حاکم است؛ و نهی از منکر ممنوع و مایه¬ی انواع افتراها و شکنجه و آزارها! مثلاً در مریوان، ابلیسی به نام حاکم شرع (!!) نمونه¬ایست از همه¬ی شیاطین الانس مأمور در منطقه، که در زندان برای مسلمانانی که « بقیه السیف » مزدوران امریکا و روسند، نظام چوب و فلک دائر کرده؛ و با اشاعه¬ی افتراهایی که یزیدی¬ها و آریامهری¬ها، از آلودن قلم و زبان خود با آن شرم داشتند، بهانه¬ی تعذیب این مسلمانان را دست و پا می¬کنند. همین حاکم شرِّ دادگاه ضد انقلاب ضد اسلام، به خاطر جلوگیری از تشنّج و اعتراض مردم، ضمن اقرار به شکنجه در مصاحبه¬ی رادیویی، بهتانی بر جرائم مأموران حکومت می¬افزاید که: گویا، این مسلمانان می¬خواسته اند « نظم زندان! » را به هم بزنند! ( که ذات همین جمله برای حکومتی که ادعای مسلمانی دارد هزاران من آب می¬خورد! ). این موجود پست تر از ابلیس، در خانه¬ی یکی از زندانیان، پیرزن مادر او را نیز با لگد و مشت و عربده، مورد نوازش قرار می¬دهد؛ و صدها نمونه از این گونه شکنجه¬های در فضای آزاد! و کشتارها و انواع جنایت در مناطق مختلف کردستان!
    قبلاً در بحث¬ها و پیام¬ها و نوشته¬های فراوان، درباره¬ی جرائم و جنایات غیر قابل حدّ و حصر عمال حکومت در منطقه نسبت به مسلمانان مسؤولی که ﴿ یَأمُرونَ بِالقِسط ﴾ و فتنه¬گران، ﴿ ما نَقَموا مِنهُم الاّ اَن یُؤمِنوا بِالله العَزیزِ الحَمید ﴾، چندان نوشته و گفته¬ایم که اگر از یکهزارم آن خبر یابید، فاجعه را غیر قابل تحمّل خواهید یافت. و اینک که دیگران با وجود آن همه تذکّرات در برابر خدا و دین خدا و بندگان خدا احساس مسؤولیتی نکرده اند؛ و برای یک رسیدگی تشریفاتی هم به خروارها جنایت تکانی نخورده اند، نوبت شما است تا صداقت در مسلمانی خود را نشان دهید؛ و معلوم کنید که آیا آگاهانه و مخلصانه اسلام را می¬خواهید؛ یا از عنوان اسلام وسیله¬ای برای تحمیل غیر منطقی و ریاکارانه¬ و قهر¬آمیز مذهب و افکار و آمال خود ساخته¬اید!
    امیدوارم، به خلاف گذشته، نتیجه¬ی تنها این یک فقره آزمایش چندان مثبت باشد که بتوان به خلاف بقیه¬ی رفتارها و شیوه¬های اغلب عمال حکومت، آن را صددرصد « ضد اسلامی » به حساب نیاورد. و السّلام.
    کرماشان 19 / 10 / 59 – احمد مفتی¬زاده
    10- نامه¬ی شماره 114 مؤرخ 25 / 10 / 60 :
    بسم الله الرحمن الرحیم
    (الهی! دل و دست و زبانمان را از هرچه آلوده باشد با خصوصیّات کینه¬توزی و انتقام¬جویی و تفاخر و جدال نامشروع مذهبی و ارضای امیال خودخواهانه¬ی دیگر و هر انگیزه¬ای که «خالصاً لوجهک» و به خاطر پیشرفت اسلام و سعادت مسلمانان نباشد، حفظ فرما.)
    حضرت آقای منتظری هداه الله لهداه
    با ارسال نامه¬ی شورای مرکزی سنّت، و نیز نوار تلاوت و تفسیر افتتاحیّه¬ی جلسات اخیر آن شورا که با ایام « هفته¬ی وحدت » مصادف بود و در آن نوار به بازی¬های بدسرانجام همان ایّام اشاره شده، تذکر دو نکته را وظیفه¬ی دینی خود می¬دانم:
    نکته¬ی اول، مربوط است به اصل پیشنهاد شما:
    خبر دارید که از اوائل دوران قیام اخیر ملّت ایران تا گذشتن مدتی بر کار مجلس خبرگان، تمام کوششم بر این بود که متنفذان و پیشروان انقلاب، به تشکیل شورایی از تمام دانشمندان اسلامی ذیصلاح ایران و خارج رضایت دهند تا آن شورا با کار عالمانه¬ی پی¬گیر تدریجاً به بررسی مسائل خلافی مذاهب اسلامی بپردازد. چنین اقدامی هر چند با توجه به ابعاد بیگانگی مسلمانان از قرآن، و در مقایسه با یک انقلاب بنیادین اسلامی، کاری است رو بنایی، اما با این حال می¬توانست ( و باز می¬تواند ) منشأ تحولاتی مثبت و تقدمی گرانقدر باشد که با حل هر مسأله می¬تواند قدمی کوچک یا بزرگ – به تناسب اهمیت مسأله – به سوی وحدت عملی مسلمانان و احیای نسبی ما صدق دین و امّت بردارد. اما اختلاف وجهه نظرهای گوناگون آخرالامر مانع حرکت در این مسیر شد. شاید صادقانه¬ترین و خوشنیّتانه¬ترین مخالفت¬ها، مخالفت شخص شما بود که به دلیل اختلاف در مسائلی مانند « شستن یا مسح پا و یا ریختن آب از آرنج به پایین یا بر عکس، و یا گفتن یا نگفتن: آمین » تشکیل چنان شورایی را بیسود؛ و رسیدن به « وحدت » را غیر ممکن توصیف می¬کردید و … اما از پیشنهاد اخیرتان درباره¬ی یادآوری میلاد مبارک حضرت رسول – ص- می¬توان (در خلاف جهت تمام بهره¬گیری¬های تزویرآلود دیگران) این استنتاج مثبت هم کرد که: « بالاخره برای حل هر اختلاف، ممکن است راهی جستجو کرد » (اما البتّه با شرط حسن نیّت و بحث و تحقیق عالمانه).
    و نکته¬ی دوم پیرامون واقعیّت «وحدت طلبی» یا «تفرقه¬اندازی»:
    باز حتماً بیاد دارید که در همان ایّام کار مجلس خبرگان پس از آنکه از اقدام مسؤولان حکومت در جهت تشکیل « شورای عالی اسلامی » و حرکت به سوی وحدت مسلمانان نومید شدم سطح انتظار را یک پله پایین آوردم. و در جلساتی مکرر که با شما و سایر فعالان مجلس ترتیب می¬دادیم تمام گفت¬وگو و بحث¬ها را تنها روی همین مسأله متمرکز کردم که: در تنظیم اصول قانون اساسی از هر سخن مذهب¬گرایانه که به معنی زدن مهر تأیید بر چند دستگی و تفرّق مسلمانان باشد حذر شود. وقتی معلوم گردید که این پیشنهاد هم مقدور آقایان نیست و نمی¬توانند از تکیه بر تفرّق و از آوردن عنوان مذهب جعفری صرفنظر کنند با ساعت¬ها و روزها بحث و جدال و حتّی با اعلام عواقب خطرناک تفرقه¬اندازی هم برای انقلاب و هم برای ملّت و مملکت ایران و هم برای عالم اسلام، کوشیدم که حدّاقل، همه¬ی مذاهب اسلامی به طور یکنواخت – و هر کدام برای منطقه¬ی پیروان آن به رسمیّت شناخته شوند و مذاهب پیرو سنّت را از دیانت¬های یهودی و مسیحی و زرتشتی کمتر نگیرند و قبول همین اندازه انتظار « وحدت¬ طلبانه » هم برای آقایان غیر مقدور بود؛ و بالاخره اصل 12 و سایر اصول تفرقه¬انداز قانون اساسی را با همان عباراتی که بالاخره همه خواهند دید از تصویب گذراندند و … و …
    جماعتی خانه¬ی کسی را زدند و صاحب خانه را نیز با خود همراه بردند از کنار مردم که رد می¬شدند کف زنان و هلهله کنان و « آی دزد! آی دزد گویان!» بشارت می¬دادند که: دزد را گرفته¬ایم و دیگر اهل منطقه می¬توانند آسوده بخوابند و در¬ها را نبسته بگذارند.
    و … در سالهای اقتدار شاهنشاهی، مشایخ و ملّاهای حکومتی (با اوضاع و احوال شناخته شده¬شان) ما را با عناوینی مانند «منحرف کننده¬ی مسلمانان، بهم¬زن وحدت، اخلالگر، مردم فریب، کافر و …» نفرین می¬کردند.
    و در بلبشوی دو سه ماهی پیش از انقلاب تا چند ماه پس از آن افرادی وابسته به گروه¬ها و افکار غیر اسلامی وارد اجتماعات و صفوف تظاهرات مردم می¬شدند و با بلند کردن پرچم¬ها و آرم¬ها و دادن شعارهای مخالف، برنامه¬ها را و نظم و وحدت عمومی را به هم می¬زدند؛ و با این وصف گهگاه هم علیه « این حقیر تفرقه انداز! » شعار می¬دادند! و پس از این همه ( و بسیاری جریان¬ها و ماجراهای دیگر ) احیاناً فریاد بر می¬آوردند « اتّحاد … »! و …
    و مثل اینکه: قبای بدنامی همیشگی، به قامت من دوخته شده که اخیراً هم با بسیجی سراسری و حتّی دعوت افرادی غیر ایرانی نیز واضعان همان قانون اساسی به « وحدت طلبی » ستایش شدند؛ و با دنباله روی آگاه و نا آگاهشان علیه « تفرقه¬اندازی¬های همین حقیر وابسته به اجانب » سخن¬ها گفتند و شعارها دادند!
    جناب آقای منتظری! به دلیل روح تقوایی که در شما سراغ دارم انتظار دارم با اندیشیدن عمیق و مخلصانه در اینکه: ﴿… ؛ اِنَّ السَمعَ و البَصَرَ و الفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنهُ مَسؤولاً ﴾ و مرور منصفانه و جدّی بر گذشته تا حال من و واضعان قانون اساسی کاری کنید که در بارگاه محاسبه¬ی دقیق الهی حساب شما از آن ها که ﴿ یَفرَحونَ بِما آتَوا و یُحِبّونَ اَن یُحمَدوا بِما لَم یَفعَلوا ﴾ جدا شود. درست است که گرفتن چنین تصمیمی یقیناً برایتان ایجاد دردسر می کند (و شنیده¬ام به خاطر چنین توضیحی که: اصولاً حضرت رسول – ص- از باغ فدک به عنوان ملک شخصی استفاده نکرده تا مسائل ارث بدان تعلق گیرد، چه اندازه مورد بی¬مهری قرار گرفته¬اید و حتّی ناچار به ترک امامت جمعه¬ی قم شده¬اید و …) اما حساب کنید که: به خاطر گفتن حق و اجتناب از دروغ و بهتان و دورویی هرگونه سخن و عمل ناحق اگر هزاران نوع سختی ببینید و توهین بشنوید (و از من هم بدنام ترشوید!) آیا به نفعتان نیست؟ وانگهی گمان می¬کنم با موقعیّتی که دارید اگر با روشی آرام و حکیمانه به دفاع از حق و مقابله با ناحق بپردازید علاوه بر رسیدن به رضای پروردگار می¬توانید هم ملّت مظلوم ایران و هم تمام مسلمانان را از عواقب وخیم تفرقه¬اندازی¬های مزوّرانه¬ی قدرتمداران برهانید؛ و قدم¬هایی به سوی اصلاح قانون تفرقه¬انداز و حتّی به سوی وحدت¬طلبی صمیمانه و واقع¬بینانه بردارید. و از خدای متعال توفیق اخلاص و یکرنگی را هم برای خود و هم برای شما آرزو می¬کنم.
    تهران 25 / 10 / 60 احمد مفتی¬زاده
    11- نامه¬ی مؤرخ 3 / 6 / 61 به امام خمینی:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    رهبر انقلاب امام خمینی!
    به عنوان تتمه و پیروی بر، نامه¬های مؤرخ 22 و 24 و 27 مرداد ماه گذشته و به منظور ابراز خوشوقتی از جهت ایجابیی که در پیام اخیرتان درباره¬ی مسائل کردستان وجود داشت – و به هر حال مفید و یا غیر مفید بودن آن منوط است به نوع نیّت اجرایی – و نیز به امید اینکه: اجرای مفاد پیام در جهت ایجابی آن موجبی برای درمان بعضی از دردهای ملّت زجر دیده¬ی کُرد و تجدید روح اخوّت در بین برادران دینی باشد، تذکّر چند مطلب ذیل را وظیفه¬ی دینی خود می¬دانم:
    1- مجموعه¬ی کنونی مسؤولان حکومتی در کردستان، با انگیزه¬ای که برای مأموریّت خود دارد توانایی اجرای پیام را در جهت مثبت آن ندارد (سرنوشتی که پیام پاییز پیرار سال یافت، شاهد این مدّعی است). زیرا؛ آشفتگی¬هایی که اوضاع اخیر نمونه¬ای از آن است معلول روش همین مجموعه و یا معلول آن نیّاتی است که این مجموعه تعقیب آن را به عهده دارد؛ و این نیّات، درست در جهتی مخالف خیر و صلاح ملّت است. پس اگر قرار باشد که در مورد پیام – به طور جدّی – اقدامی اسلامی صورت گیرد باید برای تحقّق آن چاره¬ای اندیشید که شاید اعزام افرادی با ایمان و دلسوز برای ملّت و انقلاب سودمند باشد.
    2- ستم و تبعیضی که علیه اهل سنّت می شود خاصّ تنها کردستان نیست. بلکه؛ در سایر مناطق سنّی نشین نیز جریان دارد. نشانه¬هایی از این واقعیّت تلخ اقرار مجلّه¬ی رسمی جهاد سازندگی بود به مأموریّتی که این تنها نهاد سیاسی و اجتماعی حکومت در برنامه¬ی برگرداندن پیروان سنّت از مذهبشان به عهده دارد. و همچنین دستگیری عدّه¬ای از مسلمانان متعهد اهل سنّت در بلوچستان و در جاهایی دیگر؛ به خاطر اینکه با نیّت « ضدّ سنّی » مأموران سر سازش ندارند. و این حادثه با همان انگیزه و در همان ایّام پیش آمده که در بسیاری از شهرها و بخش¬های کردستان عدّه¬ای کثیر از پیروان مکتب¬قرآن بازداشت شدند.
    3- پس از آنکه در چند ماه بعد از انقلاب متوجّه شدم که حکومت آمادگی ندارد که « شورای عالی اسلامی » را از همه¬ی دانشمندان مسلمان عالم تشکیل دهد و ایران را مرکز ثقل جهان اسلام و انقلاب را فراگیر سازد همه¬ی کوششم را تا مدّتی طولانی محدود کردم در اینکه: لااقل قانون اساسی در بعضی مسائل عمده با شریعت اسلامی منطبق باشد و ما بین دو فرقه¬ی برادر سنّی و شیعی تفرقه نیندازد. وقتی این پیشنهاد کوچک را هم نپذیرفتند و به علاوه و از مفادّ بعضی اظهارات نمایندگان مجلس خبرگان ( و از جمله، تصریح آقای خامنه¬ای به اینکه: قانونی، با شناختن حقوق متساوی برای سنّی و شیعی، امکان ندارد تصویب شود )، متوجّه سوء نیّت بعضی از آقایان نسبت به اهل سنّت شدم به اقتضای وظیفه¬ی: ﴿ یا ایُها الَذینَ آمَنوا ! کونوا قَوّامینَ بالقِسطِ شُهداء لله و لَو علی انفُسِکُم اوِ الوالِدَینِ و الاَقرَبینَ … ﴾ به ملّت ایران اعلام کردم که: قانون اساسی با شریعت اسلامی انطباق ندارد و در طرحی اصلاحی که تهیه کردم تذکّر دادم که در اصول و فصول مختلف قانون بر انطباق یا عدم انطباق با موازین اسلامی تکیه شود نه قانون اساسی و ادلّه¬ی پیشنهاد را نیز نوشتم. و قسمت عمده¬ی تهمت و افتراها و خصومت و کینه¬توزی سران حکومت به دلیل همان حقیقتی است که درباره¬ی قانون اساسی گفته¬ام. در حالی که شما در همین ایام اخیر با لحنی شدیدتر بر همین مطلب تأکید کردید؛ و حتّی کسانی را که به جای تمسک به شریعت به قانون اساسی استناد می¬کنند مستحق تحقیر و مجازات شدید شناختید. و تعجب¬آور است که: اعلام یک واقعیّت چگونه مجوّزی شد برای دادن نسبت کفر و نفاق و ساختن انواع افتراها برای من و هزاران مسلمان پیرو سنّت؛ اما اکنون شما همان حقیقت را با شدیدترین عبارت اعلام می¬کنید و آقایان مدافع قانون اساسی کلمه¬ای اعتراض¬آمیز هم بر زبان نمی¬آورند!
    کوشش برای تشکیل شورای مرکزی سنّت هم به دلیل پی¬بردن به واقعیّت همان نیّتی بود که موجب تصویب این قانون تفرقه¬انداز گردید؛ و بعداً هم آثار همان نیّت در اینجا و آنجا ظاهر می¬شد. و خدای علیم و خبیر که ﴿ یَعلَمُ السِرَّ و اخفی ﴾ می¬داند که از تشکیل این شورا هیچ آمالی نداشته¬ام جز آنچه همیشه کتبی و شفاهی اظهار داشته¬ام که حدّاقل آن آمال، رفع ستم و تبعیض و آزار از اهل سنّت است؛ و حدّ نهایی آن تحقّق همان امیدی که در اوائل از انقلاب داشتم. یعنی: تشکیل همان شورای عالی اسلامی که می¬تواند عامل رفع و حل اختلافات مذهبی و تجدید وحدت امّت باشد. و هم او می¬داند که: چه تمهت¬هایی بافتند و چه وسوسه¬هایی هم به قلوب دیگران القا کردند و ﴿ هو سَریعُ الحِساب و احکَمُ الحاکِمین و کَفی به شَهیداً ﴾ و امیدوارم خدا کاری کند روزی شما هم به واقعیّت این مسأله نیز که عامل دوم خصومت و افتراهای آقایان است با وضوح تمام تصریح کنید؛ هم چنان که به واقعیّت اول با شدیدترین لحن تصریح کردید.
    4- اگر اکنون اصلاح قانون اساسی و منطبق ساختن آن با شریعت اسلامی مورد نظر نیست لااقل دستور دهید که هیئت پیشنهادی در بند 1 همین نامه در تمام نقاط ایران و به طور علنی و صریح – آن چنان که روش کار حکومت اسلامی است – به جرائم و جنایاتی که مأموران نسبت به اهل سنّت مرتکب شده¬اند ( و تا کنون در نامه¬های متعدّد به نمونه¬هایی از آن اشاره کرده¬ایم ) رسیدگی کنند. البتّه این خیال بافانه است که انتظار داشته باشیم این حکومت با همه¬ی نا¬توانی¬ها و گرفتاری¬ها و آشفتگی¬های گوناگون بتواند به زودی نظام اسلامی را از جهات مختلف پیاده کند اما داشتن این اندازه انتظار اشکالی ندارد که: اولاً، قانون اساسی وسایر قوانین مملکتی با احترام اصل « الزام بما التزم » با شریعت اسلامی منطبق باشد و ما بین برادران تفرقه نیندازد. و ثانیاً، در عمل نسبت به اهل سنّت ظلم و جنایتی نشود و یا اگر شد و فریاد اعتراض به گوش صاحبان قدرت رسید به قضیّه رسیدگی شود نه اینکه با توسّل به افترا و بهتان و زندان و تبعید و اخراج از ادارات و غارت و سایر انواع ناروا¬ها بخواهند معترض را وادار به سکوت کنند.
    و در پایان مطلبی را که بارها با عبارات مختلف اظهار داشته¬ام اکنون نیز با این عبارت اعلام می¬کنم:
    آماده¬ام با هر ترتیبی که سران حکومت بخواهند، از بحث علنی و عمومی گرفته تا مذاکره¬ی در حضور افرادی مورد اعتماد از همان سران و تا نوشتن مطالب و تا ابتهال برای روشن شدن حقایق اقدام کنم. و باز اعلام می¬کنم که: هیچ گناهی که عامل خصومت آقایان با من و سایر مسلمانان نا سازشکار اهل سنّت باشد سراغ ندارم مگر همان دو مسأله که قبلاً به آنها اشاره شد ( 1- عقیده به عدم انطباق قانون اساسی با موازین اسلامی – که بالاخره شما هم بدان تصریح کردید -. 2- اعتراض به اعمال ظالمانه¬ی مأموران با پیروان سنّت ). اگر غیر از این دو گناهی دیگر داشته باشیم بسیار ممنون می¬شوم که آقایان به طور واضح و مستدلّ بیان کنند تا ما نیز هم صدا با آنان واقعیّت را به همه اعلام کنیم. و الّا بترسند از سرنوشتی که برای سایر ستمکاران همین دنیا پیش آمده و ﴿ فَما بَکَت عَلَیهِم السَماء و الاَرضَ و ما کانوا مُنظَرینَ ﴾ ؛ ﴿ و لعَذاب الاخِرَهِ اُخری و هُم لا یُنصَرون ﴾. و لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم.
    تهران 3 / 6 / 61 احمد مفتی¬زاده
    آنچه ملاحظه شد گزارش مستند چند نمونه از تلاش جوانمردانه و مبارزه¬ی شرافتمندانه¬ی آن بزرگوار بود که هریک به تنهایی مدرک و دلیل قوی و محکمی است برای اثبات واقعیّات ذیل:
     آن¬هایی که با تهدید و تبعید و اخراج از ادارات و زندان و شکنجه به شهامت و صداقت و دلسوزی¬های کاکه احمد و یارانش پاسخ دادند اوج زبونی و حقارت خود رادر تاریخ به ثبت رساندند.
     گروه¬های مارکسیستی که به دروغ شایع نمودند آن بزرگمرد « به ملّت خود پشت کرد و همکار رژیم شد!؟ » ستم و خیانت جبران ناپذیری به ملّت کرد کردند و باید بپذیرند سال های 59 تا 63 که هر چند روز یک بار افرادی از گروه آن¬ها تسلیم می¬گشتند سپس در تلویزیون ظاهر می¬شدند و اظهار ندامت می¬کردند ابهّت ملّت کرد را در نظر برخی مردم پایین آوردند اما به یاری خدا تسلیم ناپذیری کاکه احمد و دوستانش منزلت و ابهّت والای ملّت کُرد را نشان دادند و پوزه¬ی دشمنان ملّت کُرد و اهل سنّت را به خاک مالیدند.
     آری! ملّت کُرد و اهل سنّت همواره می¬توانند به خود ببالند که رهبر فرزانه و سرفرازشان در علم و عمل و شهامت و صداقت کم¬نظیر و قهرمانی شکست¬ناپذیر بود.
    تهیه و تنظیم: جمعی از دانشجویان اهل سنّت

  20. سلام
    می گن مفتی‌زاده با ساواک همکاری داشته و به همین دلیل در رادیو برنامه داشته
    یکی هم اینکه ظاهراً به عنوان مفتی کردستان از طرف ساواک معرفی و مشغول به کار بوده .
    راستی ! آقای نوری‌زاده در مورد این آقا خوب صحبت کرده در ماهواره و خیلی از واقعیت ها رو رو کرده در مورد همکاریش با نظام و خیانت به گروه های کردی اوایل انقلاب و گفته که دلیل مخالفت مفتی زاده با نظام به دلیل خلف وعده دولت در مورد واگذاری استانداری کردستان به اون بوده و … . می تونید به سایت آقای نوری زاده مراجعه کنید

  21. واقعا گل کاشتید دستتان درد نکند هرچند شخصیت ان بزرگمرد و داعی قله توحید برای کسانی که خرده شیشه نداشته باشند در همان جند سطر اول خود را می نمایاند وحتی برای بیسوادان دران دو عکس قبل و بعد از زندان واضح ومبرهن است.وآنانی که موضع های عجیب و غریب می گیرند یا مغرضند یا کلاه مغرضان سرشان رفته در هر حال خداوند متعال همه را به راه راست هدایت فرماید و از غرض ورزی و کینه توزی – بنا به توصیه کاکه احمد – دور فرماید.

برای نرمین پاسخی بگذارید لغو پاسخ